کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدر اول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرامی قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] gerāmiqadr بزرگقدر؛ بلندپایه؛ ارجمند.
-
گران قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] gerānqadr عالیقدر؛ گرانپایه؛ ارجمند.
-
کم قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kamqadr دارای قدر و ارزش اندک.
-
بی قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] biqadr ۱. بیارزش.۲. بیعزت؛ بیحرمت.۳. بیوقار.
-
عالی قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'āliqadr والامقام؛ بلندمرتبه؛ بزرگوار.
-
هم قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamqadr معادل و برابر در قدر، مرتبه، قیمت، و ارزش.
-
جستوجو در متن
-
رجل الجبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) rejloljabbār از ستارگان قدر اول صورت جبار؛ رجلالجوزا.
-
شعرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شِعریٰ] ‹شعری› (نجوم) še'rā دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر؛ دوخواهران.〈 شعرای شامی: (نجوم) ستارۀ قدر اول از صورت کلب اصغر؛ غمیصا.〈 شعرای یمانی: (نجوم) ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشنترین ستارهها است و در...
-
ابط الجوزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ابطالجَوزا] (نجوم) 'ebtoljo[w]zā از ستارگان قدر اول که در صورت فلکی جبار بر مَنکِب راست آن قرار دارد؛ مَنکِبالجوزا.
-
جبار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: جبابرَة] jabbār ۱. ستمگر؛ ظالم: ◻︎ ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت / همه سرها به چادرها، همه رخها به معجرها (منوچهری: ۴).۲. از صفات باریتعالی.۳. (اسم) (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ جنوبی شامل چندین ستاره بهصورت مردی چماقب...
-
صرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صرفَة] sarfe ۱. (نجوم) ستارهای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است: ◻︎ بیصرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعلهها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی: ۱۳۴).۲. سود؛ بهره؛ فایده.۳. [قدیمی] مهرهای که زنان با آن مردان را افسو...
-
شب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [پهلوی: šap] šab از غروب تا طلوع آفتاب که هوا تاریک است؛ فاصلۀ میان غروب خورشید تا سپیدۀ صبح: ◻︎ همیراند چون باد لشکر به راه / به رخشندهروز و شبان سیاه (فردوسی: ۸/۲۱۴).〈 شب برات: شب پانزدهم شعبان؛ شب چک.〈 شب چک: [قدیمی] = &la...