کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدرت داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قدرت طلب
فرهنگ فارسی عمید
[عربی. فارسی] qodrattalab آنکه خواستار قدرت است؛ سلطهجو؛ خواهان قدرت.
-
قدرت طلبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qodrattalabi طالب قدرت بودن؛ سلطهجویی.
-
قدرت نمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qodratna(o,e)māyi نشان دادن نیرو و توانایی خود.
-
جستوجو در متن
-
اقتدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eqtedār ۱. قدرت یافتن؛ توانا شدن؛ توانایی.۲. قدرت داشتن.
-
استطاعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استطاعة] 'estetā'at ۱. توانایی داشتن؛ توانستن.۲. سرمایه داشتن.۳. (فقه) قدرت و توانایی داشتن برای انجام بعضی احکام شرعی.
-
توانستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی، مصدر لازم) [پهلوی: tuvān(i)stan] ‹تانستن› tavānestan از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن؛ قدرت بر کاری داشتن؛ توانا بودن؛ توانایی داشتن؛ یارستن.
-
تاب
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تابیدن و تافتن) ‹تاو، تیو› tāb ۱. = تابیدن۳۲. (اسم) طاقت.۳. (اسم) توانایی.۴. [قدیمی] قرار؛ آرام.۵. (اسم) [قدیمی] شدت.〈 تاب آوردن: (مصدر لازم) طاقت آوردن؛ بردباری داشتن.〈 تاب داشتن: (مصدر لازم) طاقت داشتن؛ بردباری داشتن.〈 تاب...
-
استکبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estekbār ۱. (سیاسی) زورگویی ناشی از داشتن قدرت.۲. [قدیمی] خود را بزرگ دانستن؛ تکبر کردن.
-
مقدرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقدرة] [قدیمی] maqda(e,o)rat ۱. توانایی داشتن.۲. قدرت؛ توانایی؛ نیرو.۳. توانگری.
-
استظهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estezhār ۱. پشتگرمی داشتن؛ پشتگرمی.۲. [قدیمی] قدرت؛ توان.۳. [قدیمی] اندوخته؛ دارایی؛ مال.
-
طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طاقَة] tāqat ۱. قدرت؛ توانایی؛ تاب؛ توان؛ تاو؛ تیو: ◻︎ آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲: ۷۵۱).۲. بردباری.〈 طاقت آوردن: (مصدر لازم)۱. تاب آوردن.۲. بردباری کردن.〈 طاقت برسیدن: (مصدر لازم) = &...
-
بورژوازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bourgeoisie] buržuvāzi ۱. (اقتصاد) نظام مبتنی بر تولید، که در آن صاحبان سرمایه، با در دست داشتن ابزار تولید و بهرهگیری از نیروی کارگران به انباشت سرمایه میپردازند؛ طبقۀ بین اشراف و طبقۀ سوم.۲. (سیاسی) در مارکسیسم، طبقۀ صاحب قدرت و س...
-
دندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dandān] (زیستشناسی) dandān هریک از استخوانهای ریز که به ترتیب در میان دهان انسان و حیوان در دو فک بالا و پایین قرار گرفته و با آنها غذا جویده میشود. تعداد دندانها در انسان در کودکی بیست عدد است که آنها را دندان شیری میگویند و از ...
-
دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dast، جمع: دستان] dast ۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپ...