کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قالبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مشگ› mašk ۱. پوست دباغیشدۀ گوسفند که آن را قالبی کنده باشند و در آن آب یا دوغ یا چیز دیگر نگهداری میکنند؛ خیک.۲. [عامیانه، مجاز] شکم.
-
تبنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تبنگ› [قدیمی] ta(o)banak قالبی که زرگر یا ریختهگر فلز گداخته را در آن میریزد: ◻︎ تبنک را چو کژ نهی بیشک / ریخته کژ برآید از تبنک (عنصری: ۳۶۸).
-
کالبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] kālbo(a)d ۱. طرحی که چیزی در آن شکل میگیرد؛ قالب؛ تن؛ بدن.۲. [قدیمی] قالبی برای ساختن خشت و آجر: ◻︎ از تن چو برفت جان پاک من و تو / خشتی دو نهند بر مغاک من و تو ـ و آنگاه برای خشت گور دگران / در کالبدی کشند خاک من و تو (خیام:...
-
ریختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rextan] rixtan ۱. جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایینتر.۲. (مصدر متعدی) جاری کردن مایع یا هرچیز سیال.۳. جدا شدن چیزی از چیز دیگر: موهایش ریخت.۴. (مصدر متعدی) قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظ...