کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل تصور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انگاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'engāštan انگاردن؛ انگاریدن؛ پنداشتن؛ گمان کردن؛ خیال کردن؛ تصور کردن.
-
مخیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مخیَّلَة، جمع: مخیلاّت] moxayyale قوۀ تخیل؛ تصور؛ مرکز تخیل در مغز.
-
گنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گنجا› [قدیمی] gonj ۱. گنجایش؛ ظرفیت؛ حجم؛ جاداد: ◻︎ در تصور ذات او را گنج کو/ تا درآید در تصور مثل او (مولوی: ۴۰)، ◻︎ ای تن من و ای رگ من پُر ز تو/ توبه را گنجا کجا باشد درو (مولوی: ۸۸۳).۲. توانایی؛ استعداد.
-
تصور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasavvor ۱. صورت کسی یا چیزی را در خیال خود مجسّم ساختن.۲. گمان کردن؛ پنداشتن؛ انگاشتن.
-
دلواپس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] delvāpas نگران؛ آشفته؛ پریشانخیال؛ کسی که از تصور پیشامد بد نگران و ترسناک است؛ دلاندروای.
-
دوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] da(o)vār سرگیجه؛ حالتی که شخص تصور میکند تمام چیزها دور او میچرخد.
-
پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پنداریدن› pendāštan ۱. گمان بردن؛ خیال کردن؛ تصور کردن.۲. اندیشه کردن.٣. فرض کردن.
-
سرگیجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sargije حالتی که به انسان دست میدهد و تصور میکند همه چیز دور او میچرخد؛ دوار؛ سرگیچش.
-
گمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gumān] ‹گمانه› go(a)mān ۱. ظن.۲. حدس.۳. خیال؛ وهم.۴. رٲی؛ اندیشه.۵. فرض.〈 گمان بردن: (مصدر لازم)۱. ظن بردن.۲. تصور کردن؛ انگاشتن.〈 گمان داشتن: (مصدر لازم)۱. ظن داشتن؛ شک داشتن.۲. نگران بودن.۳. انتظار داشتن.〈 گمان کردن: (م...
-
ایده آلیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: idéalisme] (فلسفه) 'ide'ālism مکتبی که جهان مادی را ساخته و پرداختۀ تصور و اندیشه میداند و معتقد است که شناخت حقیقی تنها در حوزۀ تصورات بهدست میآید؛ آرمانگرایی؛ خیالپرستی.
-
آل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āl در باور عوام، موجودی خیالی که بهصورت زنی لاغراندام با بدن پوشیده از مو تصور میشود و به زائوی تنها آسیب میرساند، جگر او را میدَرَد، و یا بچهاش را میدزدد.
-
قنطورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (نجوم) qanturo(e)s از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی شامل چندین ستاره که سر و بالاتنۀ او را بهصورت انسان و باقی بدنش را به شکل اسب تصور کردهاند.
-
شبح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشباح] šabah ۱. موجود موهوم و ترسناکی که روح خبیث مردگان تصور میشود.۲. شخص؛ تن؛ کالبد.۳. سیاهی جسم که از دور به نظر آید.
-
واهمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: واهمَة] vāheme ۱. [عامیانه] ترس و بیم.۲. اندیشه؛ گمان؛ خیال.۳. قوۀ وهمیه که بهواسطۀ آن چیزهای دیده و نادیده و راست و دروغ به تصور انسان درمیآید.
-
توتمیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: totémisme] totemism ایمان و اعتقاد اقوام بدوی به بعضی اشیا، درختان، یا حیوانات، حافظ و نگهبان آن قوم و قبیله تصور میشدند.