کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فکّ] fak[k] ۱. = آرواره۲. (اسم مصدر) باز کردن یا جدا کردن دو چیز از هم.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] رها کردن.〈 فک اضافه: (ادبی) در دستور زبان، حذف کردن کسرۀ اضافه از حرف آخر مضاف، مثل صاحبدل، صاحبدولت، صاحبدیوان.〈 فک زدن: (مصدر لا...
-
فک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: phoque] ‹فوک› (زیستشناسی) fok پستانداری دریایی، شبیه سگ، با بدنی کشیده، پاهای کوتاه و پردهدار، شبیه باله که بیشتر در دریاهای قطبی ساکن است و از جانوران دریایی تغذیه میکند؛ سگ دریایی.
-
جستوجو در متن
-
آرواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ērvārak] ‹ارواره، اروار، اروارک، آره› (زیستشناسی) 'ārvāre هریک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندانها روی آن قرار دارد.〈 آروارهٴ بالا: (زیستشناسی) استخوان آروارۀ بالایی؛ فک اعلی.〈 آروارهٴ پایین: (زیستشناسی) استخ...
-
انبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انبره› 'ambor وسیلۀ فلزی دوشاخه با دو فک که با آن آتش یا چیز دیگر را برگیرند.
-
چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čak چانه؛ فک اسفل؛ زنخدان: چک و چانه.
-
لقوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لقوَة] (پزشکی) laqve مرضی که در چهرۀ انسان پیدا میشود و لب و دهان یا فک به طرفی کج میشود.
-
سق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مخففِ سقف] saq[q] ۱. (زیستشناسی) [عامیانه] قسمت درونی فک اعلی؛ سقف دهان؛ کام.۲. [قدیمی] سقف.۳. [قدیمی] سقف خانه.۴. [قدیمی] گنبد.
-
دندان کروچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹دندانغرچه› dandānkoruče ۱. فشرده شدن و ساییده شدن دندانها به یکدیگر و صدا کردن آنها از شدت خشم و غضب یا درد و عذاب.۲. (پزشکی) تشنج در عضلات فک بهسبب درد و مرضی در موقع خواب که باعث بههم سوده شدن دندانها و صدا کردن آنها میشود.
-
دندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dandān] (زیستشناسی) dandān هریک از استخوانهای ریز که به ترتیب در میان دهان انسان و حیوان در دو فک بالا و پایین قرار گرفته و با آنها غذا جویده میشود. تعداد دندانها در انسان در کودکی بیست عدد است که آنها را دندان شیری میگویند و از ...
-
اضافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اضافَة] 'ezāfe ۱. باقیمانده.۲. بیش از مشخص؛ زیادی.۳. (اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی.۴. (اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر.۵. (اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف ...