کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَعَلَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: افعال، جمعالجمع: افاعیل] fe'l ۱. عمل؛ کار؛ کردار.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت میکند.۳. (اسم مصدر) انجام دادن عملی.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] نیرنگ.〈 فعل امر: (ادبی) در دستور زبان،...
-
واژههای همآوا
-
فال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: فَٲل] fāl ۱. هرچه به آن تفٲل بزنند.۲. پیشبینی و پیشگویی بخت و طالع.〈 فال دیدن (زدن، گرفتن): (مصدر لازم) طالع دیدن؛ از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن.〈 فال نخود: فالی که از ...
-
فال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] fāl ۱. واحد شمارش چیزهایی که بهصورت دستهای و انبوه تقسیمبندی میشود: یک فال گردو.۲. تخممرغی که برای ترغیب به تخم گذاشتن، در زیر مرغ میگذارند.
-
فعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: افعال، جمعالجمع: افاعیل] fe'l ۱. عمل؛ کار؛ کردار.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت میکند.۳. (اسم مصدر) انجام دادن عملی.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] نیرنگ.〈 فعل امر: (ادبی) در دستور زبان،...
-
جستوجو در متن
-
افعال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فعل] 'af'āl = فعل
-
هم کردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamkerdār همکار؛ شریک در فعل و عمل.
-
مربوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ادبی) [قدیمی] marbu' در عروض، ویژگی پایهای که در آن فاعلاتن به فَعَل تغییر یابد.
-
قباحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قَباحة] qa(e)bāhat ۱. زشتی در قول، فعل، یا صورت.۲. رسوایی؛ فضاحت.
-
است
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [']ast ۱. فعل سومشخص مفرد معین که ماضی نقلی به کمک آن صرف میشود: گفته است.۲. [مقابلِ نیست] فعل سومشخص مفرد مضارع از مصدر «بودن»؛ هست: هوا سرد است.
-
فاعل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: فَعَلَة] fā'el ۱. بهجاآورنده؛ کُنندۀ کاری.۲. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که انجام فعل به آن نسبت داده میشود.۳. (اسم، صفت) [مقابلِ مفعول] انجامدهندۀ عمل جنسی با دیگری.〈 فاعل بالجبر: (فلسفه) آنکه فعل او از روی آگا...
-
مباح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobāh ۱. (فقه) ویژگی فعل بدون حُکم.۲. حلالکردهشده؛ جایز؛ حلال؛ روا.
-
فتوشیمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: photochimie] fotošimi شاخهای از علم شیمی که تٲثیر نور در فعل و انفعالهای شیمیایی را بررسی میکند.
-
فعلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به فعل) [عربی. فارسی] fe'li ۱. کنونی.۲. (ادبی) در دستور زبان، دارای فعل.