کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرو شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
فروشدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] forušodan ۱. فرورفتن.۲. پایین رفتن؛ به پایین رفتن.۳. غروب کردن.۴. ناپدید شدن.
-
جستوجو در متن
-
غوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qut ۱. درآمدن در چیزی؛ داخل شدن.۲. فروشدن.۳. فرورفتن در آب.
-
غوطه ور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qutevar فرورفته در آب؛ آنکه یا آنچه در آب فرورفته است.〈 غوطهور شدن: (مصدر لازم) در آب فرورفتن؛ سر به آب فروبردن.
-
سرریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) sarriz ۱. آنچه، بهویژه مایعات، که بهواسطۀ پُر شدن ظرفی یا جایی مانندِ حوض از آن فروریزد.۲. (اسم مصدر) فروریختن چیزی، بهویژه مایعات، از ظرفی یا جایی بهواسطۀ پُر شدن آن.
-
شاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شاشدن› šāšidan ۱. ادرار کردن؛ بول کردن؛ گمیزیدن.۲. [قدیمی] فروریختن و سرازیر شدن آب؛ شاریدن.
-
انقضاض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enqezāz ۱. افتادن.۲. افتادن و فرود آمدن بنا.۳. فرود آمدن چیزی بر چیزی.۴. رفتن ستاره؛ فرو شدن ستاره.
-
واریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) vāriz ۱. = 〈 واریز کردن۲. خراب شدن؛ خرابی.〈 واریز کردن: (مصدر متعدی)۱. ریختن مقداری پول به یک حساب مشخص.۲. (مصدر لازم) فرو ریختن چیزی مثل گچ یا کاهگل از سقف یا دیوار؛ خراب شدن: دیوار اتاق واریز کرده بود.
-
رسوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rosub ۱. ذرات ریز داخل مایع یا گاز که تهنشین میشوند.۲. در آب فرو رفتن چیزی؛ تهنشین شدن؛ در ته ظرف نشستن دُرد یا جرم چیزی.
-
باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vārān] bārān (زمینشناسی) قطرههای آب که در نتیجۀ سرد و مایع شدن بخارهای آب موجود در جو زمین حاصل میشود و بر زمین فرو میریزد.〈 باران بهاری: بارانی که در فصل بهار بیاید.〈 باران مصنوعی: بارانی که با پخش کردن مواد شیمیایی بر فر...
-
غرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غرَق] qarq ۱. فرو رفتن در آب؛ غوطهور شدن.۲. خفه شدن در آب.۳. (صفت) انباشته؛ آغشته؛ محصور: زن غرق در طلا و جواهر بود.۴. (صفت) ویژگی کسی که کاملاً به چیزی یا کسی توجه دارد: غرق مطالعه بودم.۵. (صفت) [عامیانه، مجاز] ویژگی کسی که کاملاً...
-
پرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] part ۱. دورافتاده.۲. کنار.۳. منحرف.〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)۱. دور افکندن.۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.〈 پرتوپلا:۱. پراکنده؛ ...
-
خلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] xalidan ۱. فرورفتن چیزی باریک و نوکتیز، مانند خار، سوزن، یا سیخ در بدن یا چیز دیگر: ◻︎ گل مینهد به محفل نادانان / بر قلب عاقلان بخلد خارش (ناصرخسرو۱: ۲۸۷).۲. مجروح شدن.۳. (مصدر متعدی) [مجاز] آزرده کردن: ◻︎ ننگری تو به من که غفرۀ...
-
دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dam ۱. نفَس.۲. (بن مضارعِ دمیدن) = دمیدن۳. هوا.۴. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل میشود.۵. بخار.۶. هوای خفه؛ هوای سنگین که قابل تنفس نباشد: این مستراح دم دارد.۷. آه.۸. بانگ و آواز.۹. [مجاز] لحظه؛ هنگام؛ وقت.۱۰. لب ...
-
غسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qosl ۱. (فقه) شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع، همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند.۲. شستن و در آب فروبردن چیزی برای زایل ساختن نجاست یا چرک آن.〈 غسل ارتماسی: [مقابلِ غسل ترتیبی] (فقه) غسلی که در آن تمام بدن یکمرتبه در آب فرو...