کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرورفتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرورفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) foruraftegi جایی که از اطراف خود پستتر باشد؛ گودی.
-
جستوجو در متن
-
طاقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی، مصغرِ طاق] tāqče فرورفتگی در دیوار برای گذاشتن اشیا؛ طاق.
-
بخولق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) boxo[w]loq فرورفتگی بالای سم اسب که حلقۀ بخو را در آنجا میبندند.
-
گیجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gijgāh فرورفتگی کوچک در دو طرف پیشانی بین چشم و گوش؛ شقیقه.
-
تورفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عامیانه] turaftegi ۱. فرورفتگی.۲. گودی موجود در جسمی، که بر اثر ضربه یا فشار پیدا شود.
-
نشست
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ نشستن، اسم مصدر) [پهلوی: nišast] nešast ۱. = نشستن۲. جلوس.۳. جلسه.۴. فرورفتگی زمین در اثر زلزله یا حوادث طبیعی دیگر.〈 نشستوبرخاست:۱. نشستن و برخاستن بهصورت متوالی.۲. [مجاز] آداب مجالست و معاشرت.
-
نقیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] naqir ۱. صوت؛ بانگ.۲. کندهکاری در سنگ یا چوب.۳. فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما.۴. اصل و تبار مرد.۵. کم.〈 نقیر و قطمیر: [قدیمی]۱. کموبیش.۲. [مجاز] همهچیز.۳. [مجاز] همراه با تفضیل.
-
انگشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به انگشت) 'angošti ۱. جای انگشت در دستکش.۲. پوشش لاستیکی برای محافظت از انگشت زخمشده.۳. پیشامدگی باریک یا پهنی که به عنوان راهنما یا محافظ در یک مکانیسم به کار میرود.۴. قطعهای از نوعی خمکُن که به تیر بالایی بسته یا از آن...
-
چاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čāh گودال استوانهایشکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر میکنند: ◻︎ چون ز چاهی میکنی هرروز خاک / عاقبت اندر رسی در آب پاک (مولوی: ۵۲۱).〈 چاه زدن: (مصدر لازم) حفر کردن چاه.〈 چاهِ زنخ: [قدیمی، مجاز] فرورفتگی ک...
-
آیینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āyēnak] ‹آینه› 'āy(')ine ۱. (فیزیک) قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس میکند و انسان چهرۀ خود را در آن میبیند. به اندازهها و شکلهای مختلف ساخته میشود.۲. [عامیانه، مجاز] هرچیز روشن و پاک.〈 آیین...