کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرهنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frahang] ‹فرهنج› farhang ۱. علم؛ دانش.۲. ادب؛ معرفت.۳. تعلیموتربیت.۴. آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.۵. کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آنها باشد؛ لغتنامه.〈 فرهنگ عامه: = 〈 فرهنگ عوام〈 فرهنگ عامیانه: = 〈 فرهنگ عو...
-
واژههای مشابه
-
فرهنگ نویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) farhangnevis کسی که کتاب لغت تٲلیف میکند.
-
بی فرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bifarhang ۱. بیادب.۲. بیخرد.۳. بیتمیز.
-
جستوجو در متن
-
فولکلور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: folklore] folk(o,e)lor = فرهنگ 〈 فرهنگ عوام
-
فرهنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farhanj = فرهنگ
-
ادب پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'adabparvar آنکه ادیبان و اهل ادب را دوست دارد و آنان را تشویق و ترغیب میکند؛ دوستدار دانش و فرهنگ.
-
بی ادب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bi'adab ۱. بیدانش.۲. بیفرهنگ.۳. بیتربیت.۴. گستاخ.
-
لغت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] loqatnāme کتابی که شامل لغات، ترکیبات و اصطلاحات یک زبان باشد؛ کتاب لغت؛ فرهنگ.
-
ثقافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ثقافة] [قدیمی] saqāfat ۱. فرهنگ.۲. بهرهمندی از علم، ادب، و تربیت.
-
قبیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قبیلَة، جمع: قَبائِل] qabile ۱. گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین، و فرهنگ مشترک.۲. گروهی از فرزندان یک پدر.
-
فرهیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فرهخته› farhixte ۱. باسواد و برخوردار از ادب، فرهنگ، و دانش.۲. ادبآموخته؛ تربیتشده.
-
بابانوئل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. فرانسوی] bābāno'el در فرهنگ مسیحی، پیرمردی خیالی با ریش سفید انبوه و لباس و کلاه قرمز که در شب عید میلاد مسیح برای کودکان هدیه میآورد.
-
چاله میدانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چالهمیدان، محلهای در تهران قدیم) [فارسی. عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] čālemeydāni ۱. ویژگی شخص بیتربیت و بیفرهنگ؛ لات.۲. زشت؛ ناپسند: فحشهای چالهمیدانی.