کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاعل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: فَعَلَة] fā'el ۱. بهجاآورنده؛ کُنندۀ کاری.۲. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که انجام فعل به آن نسبت داده میشود.۳. (اسم، صفت) [مقابلِ مفعول] انجامدهندۀ عمل جنسی با دیگری.〈 فاعل بالجبر: (فلسفه) آنکه فعل او از روی آگا...
-
واژههای همآوا
-
فعال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] fa''āl کوشا؛ پُرکار.
-
فعال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ فعل] [قدیمی] fe'āl کارها.
-
جستوجو در متن
-
کنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] konā کننده؛ عامل؛ فاعل.
-
فاعلیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فاعلیَّة] fā'eliy[y]at ۱. فاعل بودن؛ حالت فاعلی.۲. انجام دادن عمل جنسی نامشروع با دیگری.
-
مجهول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] majhul ۱. نامعلوم؛ نادانسته؛ ناشناخته.۲. (ادبی) در دستور زبان، ویژگی فعلی که فاعل آن معلوم نباشد.۳. [قدیمی] گمنام.
-
قدریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به قَدَر) [عربی: قدرِیَّة، مقابلِ جبرِیَّة] (فلسفه) qadariy[y]e فرقهای از مسلمانان که منکر قضا و قدر هستند و هر کسی را در کار خود فاعل مختار میدانند. آنها معتقدند انسان در اعمال و رفتار خود آزاد است و میتواند کاری را به ارادۀ ...
-
جبریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جبریَّة، مقابلِ قدریه و مفوضه] [قدیمی] jabriyye ۱. (فلسفه) فرقهای اسلامی که قائل به جبر میباشد و بنده را فاعل مختار نمیداند و معتقدند تمام اعمال آدمی به ارادۀ خداوند است و بنده اختیاری از خود ندارد؛ مجبره.۲. (صفت نسبی، منسوب به جبر) ه...
-
لازم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] lāzem ۱. واجب؛ ضروری.۲. (ادبی) در دستور زبان، فعلی که با فاعل معنای آن تمام میشود و نیازی به مفعول ندارد.۳. [قدیمی] پیوسته.۴. [قدیمی] ثابت؛ پایدار.〈 لازم آمدن: (مصدر لازم) واجب شدن.〈 لازم داشتن: (مصدر لازم) چیزی را خواستن و...
-
شایگان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: šāyākan] šāy[e]gān ۱. شایسته و سزاوار؛ لایق؛ درخور.۲. ویژگی هرچیز خوب و پسندیده و گرانمایه.۳. [قدیمی] درخور پادشاه.۴. (اسم) [قدیمی] کار بیمزد و رایگان: ◻︎ اگر بگروی تو به روز حساب / مفرمای درویش را شایگان (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ...
-
صفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفة، جمع: صفات] sefat ۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بیانگر حالت، چگونگی، مقدار، یا تعداد اسم است.۲. شاخصه؛ ویژگی؛ ممیزه.٣. (صفت) مانند؛ مثل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گداصفت، سگصفت.٤. (اسم مصدر) وصف خداوند با نامهای مخصوص.٥. [عامی...