کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلتیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹غلطیدن› qaltidan غلت خوردن در روی زمین از یکپهلو به پهلوی دیگر؛ گردیدن جسمی بر روی جسم دیگر بهپهنا یا بهپهلو؛ غلت خوردن؛ غلت زدن.
-
جستوجو در متن
-
تمرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamarroq ۱. غلتیدن در خاک.۲. از درد به خود پیچیدن.
-
تململ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamalmol ۱. بیتابی کردن.۲. از پهلو به پهلو غلتیدن از بیماری یا شدت اندوه.
-
مراغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراغَة] [قدیمی] marāqe غلتیدن (روی خاک).〈 مراغه کردن: [قدیمی] = مراغه: ◻︎ چون مراغه کند کسی بر خاک / چون بُوَد خاک از او چه دارد باک (عنصری: لغت فرس۱: مراغه).
-
غلتان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) qaltān ۱. غلتنده.۲. (قید) درحال غلتیدن.۳. [مجاز] هرچیز گرد و مدور.۴. (بن مضارعِ غلتاندن و غلتانیدن) = غلتاندن
-
غلتگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qaltgāh جای غلتیدن؛ محل غلت زدن: ◻︎ تو را این جای ملعون غلتگاه است / بغلت آسان در او و گرد بفشان (ناصرخسرو: ۱۰۸).
-
غلت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غلتیدن) qalt ۱. = غلتیدن۲. (اسم مصدر) (موسیقی) گردانیدن آواز در حلق؛ کشش دادن صوت هنگام آوازهخوانی؛ تریل.〈 غلت خوردن: (مصدر لازم) در حالت خواب یا درازکشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن؛ غلتیدن.〈 غلت دادن: (مصدر م...
-
قل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] qel = 〈 قل خوردن〈 قل خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه] غلتیدن چیزی گرد و گلولهمانند بر روی زمین؛ غلت خوردن.〈 قل دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] غلتاندن چیزی گرد و گلولهمانند بر روی زمین؛ غلت دادن.
-
غالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qālidan ۱. غلتیدن: ◻︎ روز و شب در نعمتش غالیدن است / پس ز کفران هر نفس نالیدن است (مولوی: لغتنامه: غالیدن).۲. (مصدر متعدی) از یک پهلو به پهلوی دیگر گردانیدن؛ غلتانیدن: ◻︎ آهو مر جفت را بغالد بر خوید / عاشق معشوق را به باغ بغالید ...