کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غلتیدن) qalt ۱. = غلتیدن۲. (اسم مصدر) (موسیقی) گردانیدن آواز در حلق؛ کشش دادن صوت هنگام آوازهخوانی؛ تریل.〈 غلت خوردن: (مصدر لازم) در حالت خواب یا درازکشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن؛ غلتیدن.〈 غلت دادن: (مصدر م...
-
واژههای مشابه
-
غلت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی؟. فارسی] qellatdār ضخیم؛ کلُفت.
-
واژههای همآوا
-
غلط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اغلاط] qalat ۱. سهو؛ خطا؛ اشتباه.۲. (اسم مصدر) نشناختن وجه صواب در امری؛ خطا کردن.۳. (صفت) نادرست: کاربردِ غلط.۴. (قید) بهصورت نادرست: او متن را غلط خواند.〈 غلط کردن: (مصدر لازم) خطا کردن؛ به خطا رفتن؛ اشتباه کردن.〈 غ...
-
قلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قلَّة، مقابلِِ کثرت] qellat ۱. کم شدن.۲. کم بودن.۳. کمی.
-
جستوجو در متن
-
غلتانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) qaltānide چیزی که به پهلو غلتدادهشده؛ غلتداده.
-
غلتیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) qaltide غلتخورده؛ غلتزده.
-
غلتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹غلطیدن› qaltidan غلت خوردن در روی زمین از یکپهلو به پهلوی دیگر؛ گردیدن جسمی بر روی جسم دیگر بهپهنا یا بهپهلو؛ غلت خوردن؛ غلت زدن.
-
غلتاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) qaltānande آنکه چیزی یا کسی را به پهلو بر روی زمین میغلتاند؛ غلتدهنده.
-
غلتاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹غلتانیدن› qaltāndan کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن؛ غلت دادن؛ گردانیدن به پهلو.
-
غلتنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) qaltande آنکه بغلتد؛ غلتزننده؛ آنچه در روی زمین بهپهلوی خود بگردد و حرکت کند.
-
قل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] qel = 〈 قل خوردن〈 قل خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه] غلتیدن چیزی گرد و گلولهمانند بر روی زمین؛ غلت خوردن.〈 قل دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] غلتاندن چیزی گرد و گلولهمانند بر روی زمین؛ غلت دادن.
-
غلتگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qaltgāh جای غلتیدن؛ محل غلت زدن: ◻︎ تو را این جای ملعون غلتگاه است / بغلت آسان در او و گرد بفشان (ناصرخسرو: ۱۰۸).