کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَهِدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عهود] 'ahd ۱. پیمان؛ قرارداد؛ قولوقرار.۲. روزگار؛ زمان.۳. (اسم مصدر) به عهده گرفتن؛ ضمان.۴. [قدیمی] فرمان مکتوب پادشاه برای فرمانروایان ولایات؛ منشور.۵. [قدیمی] عهدنامه؛ پیماننامه.〈 عهد بستن: (مصدر لازم) پیمان بستن.〈...
-
راست عهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] rāst'ahd درستپیمان؛ راستپیمان.
-
ولی عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ولیالعهد] vali'ahd ۱. (سیاسی) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین میکند؛ وارث سلطنت.۲. [قدیمی] حاکم وقت.
-
هم عهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ham'ahd ۱. دو یا چند تن که با هم پیمان بستهاند؛ همپیمان.۲. همعصر؛ معاصر.
-
واژههای همآوا
-
احد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: آحاد] 'ahad ۱. یک؛ یکی.۲. از نامهای خداوند؛ یگانه؛ یکتا.
-
احد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ahad[d] بُرندهتر؛ تندتر؛ تیزتر.
-
عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عهود] 'ahd ۱. پیمان؛ قرارداد؛ قولوقرار.۲. روزگار؛ زمان.۳. (اسم مصدر) به عهده گرفتن؛ ضمان.۴. [قدیمی] فرمان مکتوب پادشاه برای فرمانروایان ولایات؛ منشور.۵. [قدیمی] عهدنامه؛ پیماننامه.〈 عهد بستن: (مصدر لازم) پیمان بستن.〈...
-
جستوجو در متن
-
هم پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hampeymān همعهد؛ کسی که با دیگری عهد و پیمان بسته باشد.
-
عهود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عهد] [قدیمی] 'ohud = عهد
-
ایلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ilāf ۱. دوست کردن؛ سازواری دادن.۲. عهدوپیمان.۳. عهد و شبه اجازه.
-
وفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وفاء] vafā بهجا آوردن عهد و پیمان؛ نگهداری عهدوپیمان؛ پایداری در دوستی.
-
میثاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: میاثق و میاثیق] misāq عهد؛ پیمان.
-
اخفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'exfār شکستن عهدوپیمان.