کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عقده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقدَة، جمع: عُقَد] 'oqde ۱. امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر میشود.۲. [مجاز] دشمنی؛ کینه.۳. ناراحتی؛ درد دل.۴. [قدیمی، مجاز] امر پیچیده و دشوار؛ موضوع لاینحل.۵. [قدیمی] گره.۶. [قدیمی، مجاز] پیوند.〈 عقدهٴ حقارت: (رو...
-
عقده گشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'oqdeqošā ۱. آنکه یا آنچه گرهی را میگشاید؛ آن که مشکلی را حل میکند؛ گرهگشا؛ مشکلگشا.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه شور.
-
جستوجو در متن
-
کمپلکس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: complexe] ‹کنپلکس› (روانشناسی) komp[e]leks عقده.
-
عقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'oqad = عقده
-
مغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moqond ۱. دمل؛ غده.۲. عقده؛ گره.۳. هرچیز گرد مانند گلوله.
-
بست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bast ۱. مقدار کمی از تریاک که یک بار روی حقۀ وافور بچسبانند و دود کنند.۲. (بن ماضی بستن) = بستن۳. بسته (درترکیب با کلمات دیگر): داربست، چوببست.۴. [منسوخ] جایی که کسی از ترس به آنجا پناه ببرد که نتوانند او را دستگیر کنند، مانند اماکن مقدس و خان...