کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عامَّة، مقابلِ خاصه، جمع: عوام] 'āmme = عامّ
-
عامه پسند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹عامپسند› 'āmmepasand ویژگی آنچه همگان میپسندند؛ مقبول عام؛ مقبول عامه.
-
جستوجو در متن
-
سوادالناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] savādonnās عامۀ مردم.
-
رعیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رعیّة، جمع: رَعایا] ra'iy[y]at ۱. قوم و جماعتی که در یک سرزمین تابع یک حکومت باشند؛ عامۀ مردم.۲. جمعی کشاورز که در یک ملک تحت فرمان یک مالک باشند.
-
توده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تود› tude ۱. تل؛ پشته.۲. هرچیزی که روی هم ریخته و کوت کرده باشند: تودۀ هیزم، تودۀ غله، تودۀ خاکستر.۳. عامه و انبوه مردم.
-
خاصه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خاصَّة، جمع: خَواصّ] xās[s]e ۱. [مقابلِ عامه] ویژه.۲. (اسم) قوهّ و اثری که در چیزی وجود دارد.۳. چیزی که مخصوص چیز دیگر باشد؛ مخصوص به کسی یا چیزی.۴. متعلق به کسی.۵. [جمع: خَواصّ] خویش و مقرب کسی، بهویژه پادشاه.۶. [مقابلِ عامه] شیعه؛ شیع...
-
هلاهلا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] halāhalā سهل؛ آسان: ◻︎ زیان جاهی و مالی توان تحمل کرد / ولی شماتت اعدا هلاهلا نَبُوَد ـ هلاهلا سخن عامهست و معذورم / که نظم خستهدلان از خلل جدا نَبُوَد (کمالالدین اسماعیل: ۲۴۰).
-
فرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frahang] ‹فرهنج› farhang ۱. علم؛ دانش.۲. ادب؛ معرفت.۳. تعلیموتربیت.۴. آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.۵. کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آنها باشد؛ لغتنامه.〈 فرهنگ عامه: = 〈 فرهنگ عوام〈 فرهنگ عامیانه: = 〈 فرهنگ عو...
-
غلط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اغلاط] qalat ۱. سهو؛ خطا؛ اشتباه.۲. (اسم مصدر) نشناختن وجه صواب در امری؛ خطا کردن.۳. (صفت) نادرست: کاربردِ غلط.۴. (قید) بهصورت نادرست: او متن را غلط خواند.〈 غلط کردن: (مصدر لازم) خطا کردن؛ به خطا رفتن؛ اشتباه کردن.〈 غ...
-
پسند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پسندیدن) [پهلوی: passand] pasand ۱. = پسندیدن٢. (اسم مصدر) قبول کردن؛ انتخاب کردن.٣. (اسم) سلیقه.٤. (صفت) دلخواه.٥. (صفت) پسندکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودپسند، دشوارپسند.٦. (صفت) قبولشده توسطِ؛ پذیرفتهشده توسطِ (در ترکیب با کلمۀ د...
-
نوروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nokrōč] no[w]ruz ۱. بزرگترین جشن ملی ایرانیان که از روز اول فروردین آغاز میشود؛ نوروز سلطانی.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه همایون.〈 نوروز بیاتی: (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.〈 نوروز خارا: (موسیقی...