کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرف معامله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی طرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bitaraf ۱. آنکه از دیگری جانبداری نکند.۲. (سیاسی) دولتی که در کشمکشهای سیاسی و جنگها جانب دولت دیگر را نگیرد.
-
طرف دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] tarafdār ۱. [مجاز] جانبدار؛ حامی.۲. [قدیمی] حاکم.۳. [قدیمی] سرحددار؛ مرزدار؛ مرزبان.〈 طرفدار انجم: [قدیمی، مجاز] آفتاب.〈 طرفدار پنجم: [قدیمی، مجاز]۱. مریخ.۲. پادشاه ترکستان.
-
طرف داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] tarafdāri ۱. [مجاز] جانبداری؛ حمایت.۲. نگهبانی از مرزها و نواحی.
-
جستوجو در متن
-
متعامل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَعامل] (حقوق) mote(a)'āmel کسی که با دیگری خریدوفروش و معامله میکند؛ یک طرف معامله.
-
انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: handāxtan] 'a(e)ndāxtan ۱. رها کردن چیزی از بالا به پایین.۲. پرتاب کردن: سنگ انداختن.۳. گستردن؛ پهن کردن: فرش انداخت.۴. به دور افکندن.۵. در جای خود قرار دادن: در را جا انداخت.۶. درون چیزی قرار دادن: کشتی را در آب انداخت.۷. تک...