کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرح از پیش تعیین شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طرح بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] tarhbandi نقشهکشی.
-
طرح ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] tarhrizi نقشهکشی؛ برنامهریزی.
-
طرح کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] tarhke(a)š ۱. نقاش؛ نقشهکش.۲. (صفت) [قدیمی] مغلوب؛ زبون.
-
جستوجو در متن
-
تاخیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tāxire نصیب و قسمت که از ابتدا برای کسی تعیین شده: تاخیرۀ تو چنین بوده؛ بخت؛ طالع؛ سرنوشت.
-
عیبناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'eybnāk ۱. = عیبدار۲. ویژگی دختری که پردۀ بکارتش پیش از ازدواج پاره شده.
-
تجزیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تجزِئَة] tajziye ۱. جزءجزء کردن چیزی؛ اجزای جسمی را از هم جدا کردن.۲. (شیمی) جدا کردن اجزای جسمی از یکدیگر تا معلوم شود از چه موادی ترکیب شده؛ آنالیز.۳. (ادبی) در دستور زبان، جدا کردن کلمات یک جمله و تعیین اینکه هر کلمه از کدام نوع...
-
سیستم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: systéme] sistem ۱. مجموعهای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند؛ دستگاه: سیستم گوارشی، سیستم بانکی.۲. آنچه شکل، ساختار، و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین میکند: سیستم کامپیوتر.۳. مجموعهای از قواعد و اصو...
-
پیش زاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] pišzāde ۱. آنکه پیشتر متولد شده.۲. نسبت فرزندی که زنی از شوهر سابق خود داشته باشد با شوهر فعلی او.
-
لایحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لائحَة، جمع: لَوائِح] ‹لائحه› lāyehe ۱. نوشتهای که در آن پیشنهاد یا ادعایی ارائه شده باشد.۲. [مقابلِ طرح] (سیاسی) قانونی که از طرف دولت برای تصویب تقدیم مجلس میشود.
-
سرخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sorxe ۱. (زیستشناسی) نوعی کبوتر سرخرنگ.۲. (زیستشناسی) کرمی کوچک و سرخرنگ که از آفتهای درخت خرما است و پیش از رسیدن خرما داخل آن شده و باعث ریختن میوۀ درخت میشود.۳. [قدیمی] سرخ؛ سرخرنگ.۴. (زیستشناسی) [قدیمی] مِری.
-
ترنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اترج› tora(o)nj ۱. (زیستشناسی) = بالنگ: ◻︎ رسم ترنج است که در روزگار / پیش دهد میوه پس آرد بهار (نظامی۱: ۷).۲. نوعی نقشونگار که از ترکیب گل، برگ، و طرحهای اسلیمی ساخته میشود و بیشتر در نقشۀ قالی، قالیچه، پردۀ قلمکار، کاشی، و تذهیبکاری در ...
-
دورو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دوروی› doru ۱. ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشتوروی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد.۲. [مجاز] کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد؛ منافق؛ مزور: ◻︎ از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی: ۳۶۵).۳. (اسم) (زیست...
-
اسلیمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به اسلیم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] 'eslimi نوعی نقشونگار مرکب از خطهای منحنی مارپیچ با شاخههای کوتاه و برگ و گُل که در کتیبهها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشیکاری، و گچبری ترسیم میشود. Δ بعضی محققان کلمۀ اسلیمی ...
-
عصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'asr ۱. آخر روز تا هنگام غروب آفتاب.۲. [جمع: عُصور و اَعصر و اَعْصار] دهر؛ روزگار.۳. صدوسومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای سه آیه؛ والعصر.〈 عصر حجر: دورهای از ماقبلتاریخ که انسان ابزارها و ادواتی از سنگ برای خود میساخت، و بدون...