کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صید کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اصطیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estiyād صید کردن؛ شکار کردن.
-
شکاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šekāridan شکار کردن؛ صید کردن.
-
اشبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشپل، اشپیل› (زیستشناسی) 'ešbel تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون میآورند و مصرف خوراکی دارد.
-
رمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ramidan رم کردن؛ ترسیدن و گریختن: ◻︎ نتابد سگ صید روی از پلنگ / ز روبه رمد شیر نادیدهجنگ (سعدی۱: ۷۵).
-
دامیاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dāmyāri گرفتن و صید کردن جانوران با دام؛ شغل و عمل دامیار: ◻︎ گفتا که به رسم دامیاری / مهمان توام بدانچه داری (نظامی۳: ۴۲۸).
-
شکردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹اشکردن، شکریدن، بشکریدن، شکاریدن› [قدیمی] šekardan ۱. جانوری را شکار کردن؛ شکار کردن: ◻︎ بفرمود تا پیش دریا برند / مگر مرغ و ماهی وُرا بشکرند (فردوسی: ۵/۳۴۴)، ◻︎.چو باز او شکرد، صید او چه کبک و چه گرگ / چو اسب او گذرد، راه او چه بحر و چ...
-
دام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dām] dām ۱. هر آلت و اسبابی که برای گرفتار ساختن و صید کردن جانوری به کار میبرند؛ بند؛ تله: ◻︎ همه کارها را سرانجام بین / چو بدخواه چینه نهد دام بین (فردوسی۲: ۷۹۹).۲. [مجاز] توطئه.
-
سان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sān ۱. رسم؛ عادت.۲. [قدیمی] طرز؛ روش.۳. مثل؛ طور: بهسان، برسان، چهسان، یکسان، دیگرسان، بدانسان، ازاینسان، ◻︎ جمله صید این جهانیم ای پسر / ما چو صعوه مرگ برسان زغن (رودکی: ۵۰۵)، ◻︎ نه همهسال کار هموار است / نه بههر وقت حال یکسان است (مسع...
-
ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: māhik] (زیستشناسی) māhi جانوری آبزی، مهرهدار، خونسرد، و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند.〈 ماهی خاویار: (زیستشناسی) هریک از ماهیهای خوراکی غضروفی، شامل اوزنبرون، تاسماهی، و فیلماهی که تخم آنها ...