کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صَلَوَاتِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صلوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salavāt ۱. [جمعِ صلاة و صلوة] = صَلات۲. درود خاص بر پیغمبر اسلام و خاندان او؛ ذکر «اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد».۳. [مجاز] درودها؛ تحیتها.
-
واژههای همآوا
-
صلوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salavāt ۱. [جمعِ صلاة و صلوة] = صَلات۲. درود خاص بر پیغمبر اسلام و خاندان او؛ ذکر «اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد».۳. [مجاز] درودها؛ تحیتها.
-
جستوجو در متن
-
جلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: جلیّ] jali[yy] ۱. [مقابلِ خفی] واضح؛ روشن؛ آشکار.۲. صیقلداده شده؛ پرداختشده: خط جلی.۳. رسا؛ شیوا؛ بلند: صلوات جلی.
-
فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرستیدن› ferestādan ۱. روانه کردن؛ راهی کردن؛ گسیل داشتن.۲. خواندن؛ گفتن: صلوات فرستادن.۳. امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن: به دانشگاه فرستاد.۴. با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن.۵. در جهتی پرتاب کردن: موشک را به هوا ...