کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تنحنح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanahnoh صدا از سینه درآوردن؛ صاف کردن سینه و گلو که صدا روشن و صاف بیرون بیاید؛ پاک کردن گلو با بازدم کوتاه و شدید.
-
هو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] ho[w] صدا؛ آواز؛ فریاد؛ بانگ.〈 هو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. سر و صدا راه انداختن.۲. کسی را با جاروجنجال بدنام و بیآبرو کردن.
-
فروخواندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] foruxāndan ۱. فراخواندن؛ صدا کردن.۲. نوشتهای را خواندن.
-
شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: ašnūtan] ‹شنودن، اشنودن، شنویدن، شنفتن› še(a)nidan ۱. درک کردن صدا بهوسیلۀ قوۀ شنوایی؛ گوش دادن.۲. درک کردن بوی چیزی.
-
دندان کروچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹دندانغرچه› dandānkoruče ۱. فشرده شدن و ساییده شدن دندانها به یکدیگر و صدا کردن آنها از شدت خشم و غضب یا درد و عذاب.۲. (پزشکی) تشنج در عضلات فک بهسبب درد و مرضی در موقع خواب که باعث بههم سوده شدن دندانها و صدا کردن آنها میشود.
-
عطسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عطسَة] 'atse ۱. (پزشکی) خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی.۲. [قدیمی، مجاز] آنچه شبیه چیز دیگر باشد.۳. [قدیمی، مجاز] نتیجه؛ زاده؛ پرورده.〈 عطسه زدن (کردن): (مصدر لازم) خارج کردن هوا از ب...
-
تقعیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taq'ir ۱. مقعر ساختن؛ گود کردن.۲. صیحه زدن؛ صدا درآوردن از بیخ حلق.
-
دیاپازون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diapason] (فیزیک) diyāpāzon آلت فولادی دوشاخه که برای آزمایش ارتعاشات یا حرکات ارتعاشی و یا میزان کردن صدا به کار میرود.
-
طقطقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طقطقَة] [قدیمی] taqtaqe ۱. صدا کردن سم ستور.۲. (اسم صوت) صدای سم ستور بر زمین سخت.
-
شلوغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] šoluq ۱. پرازدحام.۲. بینظموترتیب.۳. پرسروصدا.〈 شلوغ کردن: (مصدر لازم)۱. سروصدا کردن.۲. نظم و ترتیب جایی را برهم زدن.۳. [مجاز] جلوه دادن موضوعی بزرگتر از آنچه هست؛ اغراق کردن.
-
ایناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'inās ۱. انس دادن.۲. انس گرفتن.۳. چیزی را دیدن و احساس کردن.۴. صدا را شنیدن.
-
خنیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] xanidan ۱. پیچیدن صدا در کوه، حمام، گنبد، و مانند آن: ◻︎ همه دشت از آواز او میخنید / همیرفت تا شهر پیران رسید (فردوسی: ۳/۳۶۹).۲. بلندآوازه شدن؛ شهرت پیدا کردن.
-
جرنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹چرنگیدن› [قدیمی] jarangidan صدا کردن شمشیر و زنگ و هرچیز فلزی یا چینی هنگامی که به چیزی بخورد: ◻︎ به ابر اندر آمد دم کرهّنای / جرنگیدن گرز و هندیدرای (فردوسی۱: ۱۲۶۷).
-
خواندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: xvāntan] xāndan ۱. قرائت کردن؛ مطالعه کردن.۲. دعوت کردن به مهمانی.۳. (مصدر لازم) آواز خواندن.۴. تحصیل کردن؛ درس خواندن.۵. کسی را صدا زدن.۶. احضار کردن.۷. فرا گرفتن؛ آموختن.۸. (مصدر لازم) مطابق و هماهنگ بودن: این امضا با امضای او ...
-
کوبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) kubidan ۱. فرود آوردن چیزی با شدت: تخممرغ را به دیوار کوبید.۲. میخ یا چیز دیگر را با چکش زدن که در چیزی فرو رود.۳. (مصدر لازم) بهشدت برخورد کردن با چیزی: ماشین را به دیوار کوبید.۴. (مصدر متعدی) بهصدا درآوردن کوبۀ در: در را کوبیدند.۵. ...