کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صحَّة] sehhat ۱. تندرست بودن؛ تندرستی؛ سلامتی.۲. راستی و درستی.〈 صحتوسقم: [مجاز] درستی و نادرستی.
-
جستوجو در متن
-
سقم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَسقام] soqm ۱. مرض؛ بیماری.۲. [مقابلِ صحت] ناصحیح بودن؛ نادرستی.
-
شافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šāfi ۱. درست؛ راست.۲. قانعکننده.۳. شفابخش؛ صحّتبخش.
-
عافیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عافیة، جمع: عوافی] 'āfiyat ۱. تندرستی؛ صحت؛ سلامت.۲. [قدیمی، مجاز] زهد؛ پرهیزکاری.
-
نظریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَظَریَّة، جمع: نَظَریّات] nazariy[y]e ۱. قضیهای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد.۲. رٲی؛ اندیشه؛ عقیده.۳. تئوری.۴. حدس؛ گمان.
-
یک چند
فرهنگ فارسی عمید
(قید) yekčand مقدار و زمانی اندک و نامعلوم؛ چندی؛ مدتی؛ روزگاری: ◻︎ سلیمی که یکچند نالان نخفت / خداوند را شکر صحت نگفت (سعدی۱: ۱۷۴).
-
داروسازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) dārusāzi ۱. عمل داروساز.۲. (اسم) کارخانه یا جایی که در آن انواع داروها ساخته شود.۳. (اسم، حاصل مصدر) شاخهای از علم پزشکی که دربارۀ ساخت دارو و صحت تجویز آن بحث میکند.
-
راستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) rāsti ۱. [مقابلِ کجی و خمیدگی] راست بودن.۲. طرف راست بودن.۳. صحت و درستی.۴. [مقابلِ دروغ] صداقت و حقیقت.〈 راستیرا: [قدیمی] = = بهراستی: ◻︎ راستی را اگر کتاب نبود / علم جز نقش روی آب نبود (؟: لغتنامه: راستی).〈 بهراستی: (قید ...
-
هرهفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] harhaft ۱. لوازم آرایش زنان که در قدیم عبارت از هفت چیز، یعنی سرخاب، سفیداب، حنا، وسمه، سرمه، زرک، و غالیه بوده؛ هفتدرهفت.۲. (نجوم) هفتسیاره: ◻︎ هر هفت به هفت حالِ زارند / صحت ز درِ تو چشم دارند (خاقانی۱: ۱۶۱).〈 هرهفت کردن: (مصدر...
-
آش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āš ۱. غذای آبکی که به اقسام مختلف با برنج و روغن و سبزی یا آرد و حبوبات و گاه با گوشت طبخ میکنند. هرگاه چیزی، از قبیل آلو، انار، کدو، کشک، ماست، و ماش، اضافه در آن بریزند، به نام آن خوانده میشود: آش آلو، آش انار، آش کدو، آش کشک، آش ماست،...