کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحافی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] sahhāfi ۱. شغل و عمل صحاف؛ تهبندی و جلد کردن کتاب.۲. (اسم) مکانی که این کار در آن انجام میشود.
-
جستوجو در متن
-
وراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] varrāq کسی که کتاب را صحافی میکرد.
-
مشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mošte ۱. آلتی فلزی که در مشت جا میگیرد و در صحافی و کفشدوزی برای کوبیدن مقوا و چرم به کار میرود.۲. دستۀ کارد و خنجر.
-
صحاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sahhāf ۱. کسی که کتاب را تهبندی و جلد میکند؛ آنکه شغلش صحافی است.۲. [قدیمی] کسی که در خواندن صحیفه خطا کند.۳. [قدیمی] کتابفروش.
-
سلوفان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cellophane] selo(u)fān ۱. یکی از مشتقات سلولز که بهصورت ورقۀ نازک شفاف تهیه میشود و به دلیل عدم نفوذ رطوبت در آن، در جراحی برای زخمبندی و در صحافی در روکش جلد کتاب به کار میرود.۲. (صفت) ویژگی جلد کتابی که روکشی از جنس سلوفان داشته...
-
تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tang ۱. تسمه یا نواری پهن که به کمر اسب یا الاغ میبندند.۲. هرچیزی که چیز دیگر را با آن بفشارند و زیر فشار قرار بدهند، مانند قید صحافی.۳. بار.۴. [قدیمی] یک لنگه بار.۵. [قدیمی] جوال.۶. [قدیمی] بار و خروار از چیزی: ◻︎ دراین میانه فزون دارد از هزا...