کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شُلّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] šale قصاص.〈 شله کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] قصاص کردن؛ کشتن قاتل به خونخواهی مقتول.
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šel[l]e نوعی پارچۀ نخی نازک سرخرنگ.
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šol[l]e ۱. آش؛ شوربا.۲. آش برنج.
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šolle ۱. جای خاکروبه و زباله؛ جایی که در آن آشغال و خاکروبه میریزند.۲. فرج زن.۳. لتهای که زنان در ایام حیض به کار میبرند.
-
شله زرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šol[l]ezard خوراکی که از برنج، آب، شکر، گلاب، و زعفران تهیه میشود. Δ بیشتر بهصورت نذری و در ایام سوگواری (عاشورا، اربعین و بیستوهشتم صفر) میپزند و میان مردم بخش میکنند.
-
شله قلمکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی. فارسی] šol[l]eqalamkār نوعی آش که در آن گوشت لهکرده و انواع حبوب میریزند. Δ بیشتر بهصورت نذری و در ماه محرم طبخ میکنند.
-
واژههای همآوا
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] šale قصاص.〈 شله کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] قصاص کردن؛ کشتن قاتل به خونخواهی مقتول.
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šel[l]e نوعی پارچۀ نخی نازک سرخرنگ.
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šol[l]e ۱. آش؛ شوربا.۲. آش برنج.
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šolle ۱. جای خاکروبه و زباله؛ جایی که در آن آشغال و خاکروبه میریزند.۲. فرج زن.۳. لتهای که زنان در ایام حیض به کار میبرند.
-
جستوجو در متن
-
مزبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مزبلَة، جمع: مزابل] [قدیمی] mazbale جای ریختن خاکروبه و سرگین؛ شله؛ شوله؛ کلجان.
-
عاشوروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹عاشوربا› [قدیمی] 'āšurvā آشی مرکب از گوشت و انواع حبوبات که بهصورت نذری در روز دهم محرم پخته میشود؛ شلهقلمکار؛ عاشوری.
-
خرطوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: خَراطیم] (زیستشناسی) xortum ۱. بینی بلند، انعطافپذیر، و گوشتی برخی جانوران، مانند فیل و مورچهخوار.۲. اندام باریک و مکندۀ برخی حشرات و کِرمها: ◻︎ مگس از آش او شود محروم / گر نهد پشّهای در آن خرطوم (جامی۱: ۳۵۸).۳. [مجاز] بینی درا...