کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرط کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اشتراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ešterāt شرط کردن؛ شرط بستن؛ پیمان کردن؛ تعلیق کردن چیزی به چیزی.
-
جناغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) jenāq ۱. استخوانی باریک و مسطح که در بدن انسان در جلو سینه قرار دارد و هفت زوج از دندهها به آن اتصال دارند و در قسمت بالا به دو استخوان ترقوۀ راست و چپ متصل است.۲. استخوانی دوشاخه به شکل ۷ در جلو سینۀ مرغ که در شرطبندی میشکنند.&...
-
گرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: grw'n] gero[w] ۱. چیزی که در نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند به این شرط که هرگاه پول را دادند آن را پس بگیرند؛ گروگان.۲. (اسم مصدر) شرطبندی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] گرفتاری.〈 گرو باختن: (مصدر لازم) [قدیمی] م...
-
قرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qarār ۱.زمان یا مکان ملاقات.۲. آرامش؛ آسودگی.۳. (اسم) رٲی و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود.۴. (اسم) عهدوپیمان.۵. پایداری.۶. (حقوق) حکمی از سوی مقام قضایی.〈 قرار دادن: (مصدر متعدی)۱. جا دادن.۲. استوار ساختن.۳. [قدیمی] برق...
-
عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عهود] 'ahd ۱. پیمان؛ قرارداد؛ قولوقرار.۲. روزگار؛ زمان.۳. (اسم مصدر) به عهده گرفتن؛ ضمان.۴. [قدیمی] فرمان مکتوب پادشاه برای فرمانروایان ولایات؛ منشور.۵. [قدیمی] عهدنامه؛ پیماننامه.〈 عهد بستن: (مصدر لازم) پیمان بستن.〈...
-
پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: patmān] peymān قولوقراری که کسی با کس دیگر بگذارد که بر طبق آن عمل کند؛ شرط.۲. قرارداد.۳. [قدیمی] عهد؛ بیعت.〈 پیمان بستن: (مصدر لازم) عهد بستن و قولوقرار گذاشتن برای انجام دادن کاری.〈 پیمان ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = &lang...
-
تشبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašbih ۱. چیزی را به چیز دیگر مانند کردن؛ شبیه کردن.۲. (ادبی) مانند کردن کسی یا چیزی به کس دیگر یا چیز دیگر در صفتی بهوسیلۀ ادات تشبیه. تشبیه دارای چهار رکن است: ۱) مشبه، ۲) مشبهٌبه، ۳) وجه شبه، و ۴) ادات تشبیه.〈 تشبیه بالکنا...
-
فراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frāč] ‹افراز› farāz ۱. بالا.۲. بلندی.۳. [مقابلِ نشیب] سربالایی: ◻︎ آرزومند کعبه را شرط است / که تحمل کند نشیب و فراز (سعدی۲: ۴۵۸).۴. [قدیمی] جمع؛ فراهم.۵. [قدیمی] کنار.۶. [قدیمی] نزدیک.۷. (بن مضارع فراختن و فراشتن و فرازیدن) = افراشتن...