کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبیه انسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شبیه سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] šabihsāzi ۱. ساختن چیزی از روی چیزی؛ ساختن نظیری از روی یک اثر ادبی.۲. ساختن شرایطی مصنوعی برای انجام دادن فرایندی.۳. تعزیهخوانی کردن؛ برگزار کردن تعزیه.
-
جستوجو در متن
-
آدم نمایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) 'ādamna(e,o)māyān تیرهای از حیوانات پستاندار از قبیل میمونها که شبیه انسان هستند.
-
ماهیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مایچه› (زیستشناسی) māhiče برخی از گوشتهای بدن انسان یا حیوان که دارای دو سر باریک و شبیه ماهی کوچک است؛ عضله.
-
نسناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nasnās ۱. جانوری افسانهای و موهوم شبیه به انسان که هیکلی مهیب دارد.۲. (زیستشناسی) نوعی از بوزینه؛ میمون آدمنما.
-
وقواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] vaqvāq درختی افسانهای با میوههایی شبیه صورت انسان که از آن صدایی شبیه صدای آدمی شنیده میشود: ◻︎ همچون درخت وقواق او را طیور گویا / بر فتح شاه کرده الحمدلله ازبر (خاقانی: ۱۹۳).
-
یبروح الصنم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] yabruhossanam گیاهی به بلندی یک متر با گلهای سفید، برگهای شبیه برگ انجیر، میوۀ سرخرنگ و بهقدر زیتون، و ریشهای شبیه پیکر انسان؛ سگکن؛ استرنگ؛ مردمگیاه؛ لفاح.
-
تسه تسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tsé-tsé، مٲخوذ از بُتسوآنایی] (زیستشناسی) tesetese حشرهای افریقایی شبیه مگس که ناقل تریپانوزوم افریقایی است و با نیش زدن به انسان و بعضی جانوران آنها را به بیماری خواب مبتلا میکند.
-
مترسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مترس› matarsak ۱. پیکرهای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب، یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا میکنند.۲. [مجاز] دارای ارادۀ ضعیف و بیشخصیت.
-
میمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) meymun پستانداری پشمالو و شبیه انسان، با دستهای بلند که معمولاً روی درختان زندگی میکند؛ بوزینه؛ بوزنه؛ بوزنینه؛ پوزینه؛ حمدونه؛ پهنانه؛ مهنانه؛ چز؛ کپی.
-
شمپانزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chimpanzé] ‹شامپانزه› (زیستشناسی) šāmpnāze نوعی میمون شبیه انسان، با بدنی پوشیده از موهای دراز، جمجمۀ کوچک، پیشانی عقبرفته، آروارههای بزرگ و قوی و دستهای دراز که باهوشترین وتربیتپذیرترین نوع میمون است.
-
لگن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از بابلی] lagan ۱. ظرفی بزرگ و لبهدار از جنس پلاستیک، فلز و امثال آن.۲. تشتی که در آن دست و صورت یا جامه میشویند.〈 لگن خاصره: (زیستشناسی) استخوانبندی شبیه لگن که در بدن انسان در انتهای ستون فقرات، زیر شکم و تهیگاه کمر قرار دارد؛...
-
دیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dév] div ۱. موجود خیالی و افسانهای که هیکل او شبیه انسان اما بسیار تنومند و زشت و مهیب و دارای شاخ و دم بوده.۲. [قدیمی، مجاز] موجود گمراهکننده و بدکار نظیر شیطان.۳. [قدیمی] مردان قویهیکل و دلاور. Δ مراد از دیوهای مازندران مردان ...
-
پنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: panĵak] panje ۱. (زیستشناسی) پنج انگشت دست یا پا در انسان.۲. (زیستشناسی) ناخنهای دستوپای جانوران درنده.۳. (زیستشناسی) چنگال پرندگان.۴. هرچیزی که شبیه پنج انگشت دست انسان باشد.۵. در آیین زردشتی، پنج روز آخر سال که مصادف با آخرین روز...
-
پیلپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیلپای› [قدیمی] pilpā ۱. دارای پایی مانند پای فیل؛ پایپیل.۲. (پزشکی) مرضی که باعث متورم شدن پای انسان میشود؛ پاغر؛ داءالفیل؛ واریس.۳. نوعی سلاح شبیه گرز.۴. نوعی قدح شرابخوری؛ ساغر بزرگ: ◻︎ چو در «پیلپایی» قدح میکنم / به یک پیلپا پیل را پی ...