کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] šabāb ۱. جوان شدن.۲. جوانی؛ از سن بلوغ تا سیسالگی.۳. (اسم) اول هرچیز.
-
شباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šebāb = ماهودانه
-
جستوجو در متن
-
ریعان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] raya'ān اول و بهترین چیزی؛ بهترین موقع و موسم چیزی: ریعان شباب.
-
ماهودانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ماهوبدانه› (زیستشناسی) māhudāne ۱. گیاهی شیردار با ساقۀ بلند، برگهایی شبیه برگ بادام، و گلهای زرد؛ حبالملوک؛ شباب.۲. میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطیشکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد.
-
عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عهود] 'ahd ۱. پیمان؛ قرارداد؛ قولوقرار.۲. روزگار؛ زمان.۳. (اسم مصدر) به عهده گرفتن؛ ضمان.۴. [قدیمی] فرمان مکتوب پادشاه برای فرمانروایان ولایات؛ منشور.۵. [قدیمی] عهدنامه؛ پیماننامه.〈 عهد بستن: (مصدر لازم) پیمان بستن.〈...