کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhin ۱. (زیستشناسی) پرندهای شکاری از خانوادۀ باز، با منقار کوتاه، دم بلند، چنگالهای قوی.۲. زبانۀ ترازو؛ میله یا آلتی که دو کفۀ ترازو را به آن آویزان میکنند.
-
جستوجو در متن
-
چکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکسه› [قدیمی] čakas نشیمن باز و شاهین و مانند آنها؛ آشیانۀ مخصوص مرغان شکاری.
-
تماغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tomāqe ۱. کلاه.۲. کاکل باز یا شاهین: ◻︎ کبوتر کاو به زنهارش درآید / تماغه از سر شاهین رباید (کلیم: لغتنامه: تماغه).
-
آق سنقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مرکب از آق (سفید) + سنقر (باز یا شاهین)] [قدیمی] 'āqsonqor ۱. (زیستشناسی) باز سفید؛ مرغی شکاری از نوع شاهین.۲. نام چند تن از امرای ترک.
-
کرستون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قرسطون، فرستون، فرسطون› [قدیمی] karastun = قپان: ◻︎ خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی: شاعران بیدیوان: ۲۹۹).
-
چرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: arzč] ‹جرز› (زیستشناسی) [قدیمی] čarz = هوبره: ◻︎ به چنگال قهر تو در خصم بددل / بُوَد همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی: ۵۲۷).
-
شکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹اشکره› [قدیمی] šekare هر مرغ شکاری مانند باز، شاهین، و عقاب؛ شکاری؛ شکارکننده: ◻︎ با غلامان و آلت شکره / کرد کار شکار و کار سره (عنصری: ۳۶۹).
-
گودره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گور، کودر، کودره› (زیستشناسی) [قدیمی] go[w]dare ۱. نوعی مرغابی.۲. بچۀ گاو و گوزن: ◻︎ کف یوز پرمغز آهوبره / همه چنگ شاهین دل گودره (عنصری: ۳۶۲).
-
زبانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زوانه، زفانه› zabāne ۱. بیرونآمدگی زبان مانند هرچیزی: زبانهٴ ترازو (میلۀ میان شاهین ترازو)، زبانهٴ قفل، زبانهٴ ساعت.۲. پره.۳. شعله: زبانهٴ آتش (شعلۀ آتش)، زبانهٴ شمع (شعلۀ شمع).〈 زبانه زدن: (مصدر لازم) شعله کشیدن آتش.〈 زبانه کشیدن: ...
-
طیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tayyār ۱. پروازکننده.۲. چست و چالاک؛ تیزرو.۳. (اسم) زبانۀ ترازو.۴. (اسم) ترازو: ◻︎ عطای او از آن بگذشت کآن را / توان سختن به شاهین و به طیار (فرخی: ۱۴۴ حاشیه).۵. (اسم) عیار درم.۶. (اسم) نوعی قایق و کشتی تندرو.
-
هما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: humāk] ‹همای› (زیستشناسی) homā پرندهای با چثۀ درشت از تیرۀ لاشخورها و شبیه شاهین. Δ قدما میپنداشتند خوراکش استخوان است و سایهاش بر سر هرکس بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید و در میمنت و سعادت به او مثل میزدند: ◻︎ غلیواج از...
-
چکسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čakse ۱. کاغذی که عطار در آن مشک و عنبر یا داروی دیگر میپیچد.۲. کاغذ درهمپیچیده و مچالهشده: ◻︎ بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد / حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال (انوری: ۶۷۱).۳. ‹چکس› نشیمن باز و شاهین؛ لانه و آشیانهای که برای...
-
ایهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ihām ۱. (ادبی) در بدیع، آوردن کلمهای که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و مراد گوینده معنی بعید باشد؛ توریه، مانند: در گوشهای نشستهام اکنون و همچنان / هستم ز دست مردمکی چند در عذاب ـ من درد را به گوش نیارستمی شنید / اکنون به ...