کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخه کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شاخک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ شاخ] šaxak ۱. شاخ کوچک.۲. شاخۀ کوچک: ◻︎ در جلوات آمدهست بر سر گل عندلیب / در حرکات آمدهست شاخک شاهسپَرَم (منوچهری: ۷۰).
-
کریچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کریچه، کرچه، گریچ، گریچه، کریز› [قدیمی] ko(a)rič ۱. خانۀ کوچک.۲. خانهای که فالیزبانان با شاخههای درخت برای خود درست میکنند؛ کومه؛ کازه.
-
افسنتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'afsantin گیاهی خودرو با ساقههای بلند، برگهای کرکدار، شاخههای انبوه، و گلهای زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه، و امراض معده و کبد به کار میرفته.
-
شعبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شعبَة، جمع: شُعَب] šo'be ۱. بخشی از یک فروشگاه، شرکت، یا اداره.۲. [قدیمی] شاخۀ درخت.۳. چیزی فرعی که از یک اصل جدا شود، مثل رودی کوچک از رودخانه.
-
سورنجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) suranjān گیاهی پیازدار، با شاخههای کوتاه، گلهای زرد یا بنفش کوچک، و برگهای دراز و باریک که پیاز آن دارای موسیلاژ، آمیدون، قند، تانن، و مادهای سمی به نام کولشیسین است و در طب به کار میرود.
-
چغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چیغ، چخ› [قدیمی] čeq ۱. پردۀ حصیری؛ پردهای که از نی یا چوبهای باریک درست کنند.۲. خانۀ کوچک ساخته شده از نی یا شاخۀ درخت.۳. لانۀ پرندگان.۴. خانهای که برای کبوتران خانگی در روی پشتبام میسازند.
-
نخود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: noxv(a)t] noxod ۱. (زیستشناسی) از دانههای خوراکی که گرد و کوچک است و بهصورت پختهشده مصرف میشود.۲. (زیستشناسی) بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخههای نازک، برگهای ریز، و گلهای سفید میباشد.۳. واحد اندازهگیری وزن معادل یکبیستو...
-
دارکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دراکو، دارتوک› (زیستشناسی) dārkub پرندهای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد، و سبز که با پنجههای خود به تنه و شاخههای درخت میچسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون میآورد و میخورد؛ داربر؛ دارشکنک؛ دارسنب؛ درختسنبه.
-
خاردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xārdār ۱. دارای خار: گل خاردار، سیمخاردار.۲. (اسم) (زیستشناسی) کرمی کوچک، از آفتهای مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلیمتر، رنگ سبز زیتونی یا قهوهای، خالهای تیرهرنگ، و برآمدگیهای کوتاه بهشکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا میشود و غوزه...
-
سیاه درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) siyāhderaxt درختی با شاخههای پرخار، برگهای دندانهدار، گلهای کوچک زرد، میوۀ تیرهرنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیرهای میگیرند که در طب به عنوان مسهل به کار میرود؛ خوشهانگور؛ آشانگور؛ اشنگور؛ ...
-
خاکشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xāk[e]šir ۱. گیاهی خودرو با شاخههای باریک، برگهای دراز، و گلهای کوچک زردرنگ.۲. دانههای سرخرنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده میشود؛ خاکشی؛ خاکشو.۳. جانوری ریز، سختپوست، و سرخرنگ شبیه دانۀ خاکشیر ک...
-
جعفری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ja'fari ١. (زیستشناسی) گیاهی با برگهای بریده و شاخههای راست و نازک، گلهای کوچک و سفید و چتری، و تخم خوشبو که خام خورده میشود و در پختن خوراکهای سبزیدار هم به کار میرود.٢. (زیستشناسی) نوعی گل زردرنگ؛ گل جعفری.٣. (اسم،...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...