کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکه شدن کار و بار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی سکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] bisekke ۱. بیقدر؛ بیاعتبار.۲. بیرونق.
-
سکه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] sekkezan کسی که پول فلزی سکه میزند.
-
جستوجو در متن
-
آسودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آساییدن› 'āsudan ۱. آسایش یافتن؛ آرام گرفتن؛ آرمیدن: ◻︎ چه جوییم از این گنبد تیزگرد / که هرگز نیاساید از کارکرد (فردوسی: ۷/۶۲۸)، ◻︎ چه گنجها که نهادند و دیگری برداشت / چه رنجها که کشیدند و دیگری آسود (سعدی۲: ۶۹۶).۲. دست از کار کشی...
-
اتاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اوتاق، اطاق› 'otāq ۱. بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف، و در برای سکونت یا کار.۲. قسمتی از وسیلۀ نقلیه که سرنشینان در آن مینشینند.۳. محفظهای در دستگاه یا وسیلۀ باربری: اتاق بار.〈 اتاق انتظار: اتاقی در کنار اتاق پذیرایی که ...
-
عمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی، جمع: اعمال] 'amal ۱. کاری که کسی انجام میدهد.۲. طرز کار؛ کیفیت انجام یک کار.۳. (پزشکی) جراحی بر روی بدن.۴. عبادت؛ کاری دارای اجر و ثواب اخروی.۵. شغل دیوانی بهویژه جمعآوری مالیات.۶. [قدیمی] تقلب؛ نیرنگبازی.۷. (اسم) (موسی...
-
سربار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] sarbār ۱. ‹سرباری› لنگۀ بار یا بستهای که بالای بار حیوان بارکش بگذارند.۲. [مجاز] کسی که هزینۀ زندگی یا کار و زحمت خود را به گردن کس دیگر بیندازد.〈 سربار شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. باعث زحمت شدن.۲. بر خرج و زحمت و محنت کس...
-
باربری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bārbari ۱. کار و شغل باربر.۲. بار بردن؛ حملونقل.۳. بنگاهی که به حملونقل کالا و بار میپردازد.
-
صعوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) so'ubat [عربی: صعوبة]۱. دشوار شدن؛ سخت شدن؛ مشکل شدن کار.۲. دشواری و سختی کار.
-
لگدپرانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) lagadparāni ۱. لگداندازی.۲. [مجاز] تن به کار ندادن و از زیر بار در رفتن مثل لگد پراندن و از زیر بار در رفتن ستور.
-
زفاف
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی: زِفاف] [قدیمی] za(e)fāf همبستر شدن عروس و داماد برای بار اول.
-
انفصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enfesāl ۱. منفصل شدن؛ جدا شدن؛ جدایی؛ گسستگی.۲. برکنار شدن از کار و شغل.
-
تنگ بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tangbār ۱. [مجاز] آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد: ◻︎ دل شه در آن مجلس تنگبار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶: ۱۰۷۹).۲. [مجاز] ویژگی کسی که هیچکس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد.۳. (اسم) از نامهای ب...
-
رهق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rahaq کار قبیح و حرام مرتکب شدن.
-
روبه راه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] ruberāh ۱. منظم و مرتب؛ درست.۲. آماده برای کار؛ آماده؛ مهیا.〈 روبهراه شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. آمادۀ سفر شدن.۲. آمادۀ کار شدن.۳. راست آمدن کار؛ سروسامان یافتن کار.〈 روبهراه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز...