کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنبله 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ماالشعیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mā'ošša'ir نوشیدنی غیرالکلی که از جوشاندن سنبلههای جو در آب بهدست میآید.
-
افدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اودر، اخدر› [قدیمی] 'afdar عم؛ برادر پدر: ◻︎ سنبلهجعدی بنفشهعارضی / کش فریدون افدر و پرویز جد (ابوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۵).
-
گندم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gantum] (زیستشناسی) gandom ۱. نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه میکنند.۲. بوتۀ این گیاه برگهای بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است.
-
خوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xuše ۱. (زیستشناسی) چندین گُل، دانه، یا میوۀ بههمپیوسته که از ساقۀ گیاه یا شاخۀ درخت آویزان باشند: خوشهٴ انگور، خوشهٴ خرما، خوشهٴ گندم، خوشهٴ جو.۲. (نجوم) = سنبله
-
منطقةالبروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنطقَةالبروج] (نجوم) mantaqatolboruj دایرهای که حرکت انتقالی زمین در آن صورت میگیرد و آن را به دوازده قسمت مساوی تقسیم کرده هر کدام را برج و هر برجی را به اسمی مینامند (حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، ...
-
پنج انگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) panj[']angošt ۱. (زیستشناسی) = انگشت۲. آلت چوبی که با آن خرمن کوفته را بر باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود؛ انگشته؛ چارشاخ.۳. (زیستشناسی) درختچهای با برگهای پنجهای شبیه برگ شاهدانه و گلهای زیبا بهصورت سنبله به رنگ آبی مایل به بنفش ...
-
انگشتانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگشتوانه، انگشتبانه، انگشتنه› 'angoštāne ۱. وسیلۀ فلزی یا پلاستیکی که قالب سرانگشت است و هنگام دوختن چیزی در انگشت شست یا سبابه میکنند که ته سوزن به انگشت فرو نرود.۲. (زیستشناسی) گیاهی زینتی با برگهای دراز و نوکتیز و گلهای سنبلهای ...
-
شنگرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شنجرف، شنجر، سنجرف، زنجرف› šangarf ۱. (زمینشناسی) یکی از انواع سنگهای معدن جیوه که در معادن بهصورت توده یا رشته و رگه پیدا میشود، غبارش سرخ یا قهوهایرنگ است و در نقاشی به کار میرود؛ سولفور جیوه؛ اکسید سرخ سرب.۲. (زیستشناسی) کرمی باریک ...
-
مثلثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مثلّثَة] [قدیمی] mosallase ۱. (ادبی) ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است: پ.۲. ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند.۳. (ادبی) = مثلث〈 مثلثهٴ آبی (مایی): (نجوم) [قدیمی] سه برج حوت و سرطان و عقرب.〈 مثلثهٴ آتشی (ناری): (نجوم) ...