کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرمشق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرمشق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] sarmašq ۱. خطی که آموزگار و معلم خط بنویسد تا شاگرد از روی آن مشق کند.۲. (صفت) نمونه؛ الگو.
-
جستوجو در متن
-
اسوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: اسوَة] 'osve ۱. قدوه؛ مقتدا؛ پیشوا؛ پیشرو.۲. الگو؛ سرمشق.
-
قدوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قدوَة] [قدیمی] qodve ۱. سرمشق؛ الگو.۲. کسی که به او اقتدا کنند؛ شخصی که از او پیروی کنند؛ پیشوا.
-
الگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] 'olgu ۱. شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را میبرد؛ روبُر؛ نمونه.۲. سرمشق؛ نمونه.
-
مبدع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mobde' ۱. کسی که چیزی را کشف و آشکار کند؛ کسی که چیز تازهای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد؛ سازندۀ چیزی بیمثل و بینظیر.۲. (صفت) پدیدآورندۀ هست از نیست؛ هستیبخش.
-
تمرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamrin ۱. فعالیت برای بهدست آوردن مهارت در کاری.۲. (اسم) متنی شامل مسئلهها، پرسشها و یا سرمشقهایی برای مهارت یافتن در امری: تمرینهای کتاب را حل کردم.
-
اسلیمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به اسلیم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] 'eslimi نوعی نقشونگار مرکب از خطهای منحنی مارپیچ با شاخههای کوتاه و برگ و گُل که در کتیبهها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشیکاری، و گچبری ترسیم میشود. Δ بعضی محققان کلمۀ اسلیمی ...
-
پلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پلمهسنگ› [قدیمی] palme ۱. تختهسنگ.۲. سنگ مسطح و نازک.۳. سنگی که ورقهورقه شود.۴. سنگ لوح؛ لوح سنگی که در قدیم برای کودکان دبستانی بر روی آن سرمشق مینوشتند: ◻︎ نخست چون پدرم پلمه بر کنار نهاد / چه علمها که بخواندم از آن به غیر زبان (عمید لو...