(اسم) ‹پلمهسنگ› [قدیمی] ۱. تختهسنگ.
۲. سنگ مسطح و نازک.
۳. سنگی که ورقهورقه شود.
۴. سنگ لوح؛ لوح سنگی که در قدیم برای کودکان دبستانی بر روی آن سرمشق مینوشتند: ◻︎ نخست چون پدرم پلمه بر کنار نهاد / چه علمها که بخواندم از آن به غیر زبان (عمید لوبکی: مجمعالفرس: پلمه).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.