کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردرگم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردرگم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سرگم› [مجاز] sardargom ۱. سرگردان؛ حیران.۲. کسی که راه را گم کرده و سرگردان باشد.
-
جستوجو در متن
-
کلافه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] kalāfe ۱. بیتاب؛ سردرگم.۲. = کلاف〈 کلافه شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] مانند کلاف سردرگم شدن؛ سرگشته شدن؛ گیج شدن.〈 کلافه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کسی را مانند کلاف سردرگم کردن؛ گیج کردن؛ سرگشته ساختن.
-
سرگم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sargom کسی که راه را گم کرده و سرگردان باشد؛ سرگردان؛ حیران؛ سردرگم.
-
کلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلابه، کلاوه، کلافه› kalāf نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده میشود.〈 کلاف سردرگم: [عامیانه]۱. کلاف نخ که سر آن پیدا نشود.۲. [مجاز] امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود.〈 مثل کلاف سردرگم بودن: [عامیانه] متحیر و مبهوت...
-
یافه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yāfe ۱. یاوه؛ هرزه؛ بیهوده.۲. بیمعنی۳. ناپدید؛ گمشده.۴. سردرگم؛ پریشان: ◻︎ خواسته تاراج گشته سر نهاده بر زیان / لشکرت همواره یافه چون رمهٴ رفتهشبان (رودکی: ۵۲۶).
-
رشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی باستان] rešte ۱. آنچه ریسیده شده؛ مفتول؛ تابیده شده.۲. چیزهای متصل به هم و متوالی: رشتهٴ کلام.۳. واحد شمارش اشیای به هم پیوسته، مانند قنات، کوه، و مانند آن.۴. شاخۀ علمی یا درسی.۵. آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس...