کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سربازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sarbāzi ۱. سپاهیگری.۲. مربوط به سرباز: لباس سربازی.۳. دلاوری؛ شجاعت.۴. فداکاری؛ جانبازی.
-
جستوجو در متن
-
نظام وظیفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nezāmvazife خدمت سربازی که جوانان طبق قانون انجام میدهند.
-
توپچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] tupči سربازی که پشت توپ قرار میگیرد و با آن تیراندازی میکند.
-
تابین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ تابعین؟] tābin ۱. زیردست؛ فرمانبردار.۲. [منسوخ] سربازی که درجه ندارد.
-
تحت السلاح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: تحتَالسّلاح] [منسوخ] tahtosselāh ۱. زیر سلاح؛ زیر پرچم.۲. سربازی که مشغول به خدمت باشد.
-
قراول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] qarāvol سربازی که در جایی برای کشیک و نگهبانی گماشته شود؛ نگهبان؛ دیدهبان.〈 پیشقراول: (نظامی) پیشرو لشکر؛ سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن رود.
-
پیش قراول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. ترکی] (نظامی) pišqarāvol ۱. سربازی که جلوتر از سایر سربازان برای نگهبانی یا دیدهبانی حرکت کند.۲. سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن وارد شود.۳. پیشرو لشکر.
-
سربازگیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sarbāzgiri جمعآوری جوانانی که طبق قانون نظاموظیفه به سن سربازی رسیدهاند؛ گرفتن سرباز.
-
اردنانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ordonnance] (نظامی) 'ordonāns ۱. افسر یا سربازی که برای انجام دادن اوامر افسر ارشد به خدمت گماشته میشود؛ گماشته.۲. بخشی در ارتش که مسئول تدارکات، مهمات، و اسلحه است.
-
چترباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [سنسکریت. فارسی] čatrbāz ۱. کسی که با چتر نجات از هواپیما، بالگرد، و امثال آن به زمین فرود میآید.۲. سربازی که بهوسیلۀ چتر نجات در خاک دشمن یا در میدان جنگ فرود میآید.
-
زنبورک چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی. ترکی] (نظامی) [منسوخ] zamburakči سربازی که زنبورک را با شتر یا قاطر حمل میکرد و آن را در جنگ به کار میانداخت. Δ زنبورکچیها از دورۀ صفویه تا زمان قاجاریه صنفی از ارتش ایران بودند.
-
خدمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خدمة] xedmat ۱. کار کردن برای کسی به قصد کمک.۲. (نظامی) سربازی.۳. (اسم) شغل دولتی.۴. (اسم) پیشگاه.۵. (اسم) [قدیمی، مجاز] عریضه.۶. (اسم) [قدیمی، مجاز] عرض ادب؛ سلام.۷. (اسم) [قدیمی، مجاز] هدیه.
-
فرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فِرار] farār ۱. دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر.۲. دور شدن از دسترس و نظارت کسی.۳. [مجاز] تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی: فرار از خدمت سربازی.〈 فرار دادن کسی: (مصدر متعدی) گریزاندن و دور کردن او از خطر....
-
سرباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sarbāz ۱. (نظامی) کسی که دارای پایینترین درجۀ نظامی است.۲. [مجاز] سپاهی؛ لشکری؛ نظامی.۳. (اسم) (ورزش) در شطرنج، پیاده.۴. [قدیمی] کسی که از جان و سر خود گذشته و آمادۀ جانبازی باشد.〈 سرباز گمنام: سربازی ناشناخته که جسد او را از م...