کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāqar ظرفی برای باده خوردن که از بلور یا طلا یا نقره یا چیز دیگر درست کنند؛ جام؛ پیالۀ شرابخوری.〈 ساغر خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 ساغر زدن〈 ساغر زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] شراب خوردن؛ باده نوشیدن با ساغر.〈 ساغر کشیدن: (م...
-
واژههای همآوا
-
صاغر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sāqer راضی به ستم و خواری؛ آنکه به پستی و ستم تن بدهد.
-
جستوجو در متن
-
قدح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقداح] qadah ظرفی که در آن چیزی بیاشامند؛ ساغر؛ پیاله؛ کاسۀ بزرگ.
-
لعل فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lfešān ۱. آنکه لعل بیفشاند.۲. [مجاز] آنکه بادۀ لعلفام در ساغر بریزد.
-
ازرق فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'azraqfām کبودرنگ؛ نیلگون؛ آسمانگون: ◻︎ ساغر می بر کفم نِه تا ز بر / برکشم این دلق ازرقفام را (حافظ: ۳۲).
-
پیغاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] peyqāle قدح شرابخوری؛ پیاله؛ ساغر: ◻︎ گَر به پیغاله از کدو فکنی / هست پنداری آتش اندر آب (عنصری: ۳۲۶).
-
طرب شکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] tarabšekār آنچه طرب بیاورد؛ آنچه ایجاد شادی و طرب کند: ◻︎ آن جام طربشکار بر دستم نه / وآن ساغر چون نگار بر دستم نه (حافظ: ۱۱۱۱).
-
ایاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ایاغه› [قدیمی] 'ayāq پیالهای که در آن شراب بخورند؛ جام؛ ساغر؛ ساتگین: ◻︎ یکی چو بادهپرستان صراحی اندر دست / یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ (حافظ: ۱۰۱۸).
-
پرتگالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پرتگال) porte(o,a)gāli نوعی شراب پرتغالی: ◻︎ حریف آن مسیحا مشربم کز ساغر عشرت / به ترسا زادهای نوشد شراب پرتگالی را (فیضی: لغتنامه: ترسازاده).
-
منغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹منغرک› [قدیمی] monqo(a)r قدح؛ قدح شراب؛ ساغر: ◻︎ ساقی مجلس شاه است که با منغر زر / ایستادهست شب و روز برابر نرگس (سلمان ساوجی: ۱۲۴).
-
سفچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سفج، سفچه، سفجه› (زیستشناسی) safč خربزه که هنوز نرسیده و درشت نشده باشد؛ خربزۀ نارس: ◻︎ نُقل ما خوشهٴ انگور بُد و ساغرْ سفچ / بلبل و صلصل رامشگر و بر دستْ عصیر (بوالمثل: صحاحالفرس: سفچ).
-
تکوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بکوک، تلوک، بلوک، بلوتک› [قدیمی] takuk ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند و در آن شراب بخورند؛ ساغر: ◻︎ می گسار اندر تکوک شاهوار / خور بهشادی روزگار بهار (رودکی: مجمعالفرس: تکوک).
-
مرغوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] marqule = مرغول〈 مرغوله کشیدن: (مصدر لازم) (موسیقی) [قدیمی] آواز خواندن: ◻︎ کنون کز سر سرو و پای صنوبر / کشد مرغ مرغوله و لاله ساغر (امیدی: مجمعالفرس: مرغوله).