کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساعت عقرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'aqrab ۱. [جمع: عقارب] (زیستشناسی) جانوری بندپا با چنگالهای قوی و نیشی سمّی در انتهای دُم؛ کژدم.۲. (نجوم) هشتمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۳. هشتمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با آبان؛ کژدم.
-
واژههای همآوا
-
اغرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'aqrab غریبتر؛ باغرابتتر.
-
اقرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَقارِب] [قدیمی] 'aqrab نزدیکتر.
-
جستوجو در متن
-
کژدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gaždum] (زیستشناسی) každom = عقرب
-
عقارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عقرب] (زیستشناسی) [قدیمی] 'aqāreb = عقرب
-
عقربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقربَة] [قدیمی] 'aqrabe = عقرب
-
ملدوغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] malduq گزیدهشده؛ مارگزیده؛ عقربگزیده.
-
سیسنبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] ‹سیسنبرون، سیهسنبل، سهسنبل، سوسنبر› (زیستشناسی) sisambar گیاهی شبیه نعناع، با برگهای خوشبو، گلهای سفید مایل به سرخی، و تخمهای ریز شبیه تخم ریحان که در قدیم آن را برای معالجۀ عقربگزیده به کار میبردند: ◻︎ بوی سیسنبر از حرارت خوی...
-
خرفستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xrafst[a]r] ‹خرستر، خستر› xaraf[a]star [قدیمی] در آیین زردشتی، هر جانور موذی مانند مار، عقرب، و ملخ که اهریمنی شمرده میشوند.
-
زهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zahr] zahr ۱. داروی کشنده؛ هر دارویی که جانداری را هلاک کند؛ سم.۲. مادهای که از نیش برخی حشرات مانند زنبور، مار، عقرب، و امثال آنها تراوش میکند.
-
سم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] samdār ۱. دارای سَم؛ زهردار.۲. (زیستشناسی) ویژگی هر جانوری که دارای زهر باشد، مانندِ مار و عقرب.
-
ذئب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ذِئاب و ذُؤبان] [قدیمی] ze'b ۱. (نجوم) یکی از صورتهای فلکی جنوبی بین صورت فلکی عقرب و قنطورس؛ سبع.۲. (زیستشناسی) گرگ.۳. دزد؛ راهزن.
-
منطقةالبروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنطقَةالبروج] (نجوم) mantaqatolboruj دایرهای که حرکت انتقالی زمین در آن صورت میگیرد و آن را به دوازده قسمت مساوی تقسیم کرده هر کدام را برج و هر برجی را به اسمی مینامند (حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، ...