کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساخته و آماده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مجهز
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی] mojahhaz دارای امکانات و وسایل لازم؛ تجهیزشده؛ آماده؛ مهیا؛ آمادهشده.
-
سازکرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] sāzkarde ساخته و آماده.
-
سنگربندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (نظامی) sangarbandi عمل ساختن و آماده کردن سنگر.
-
میان بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] miyānbaste آماده برای کار و خدمت؛ کمربسته.
-
تاهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'ahhob آماده و مهیا شدن.
-
حاضریراق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. ترکی] [عامیانه] hāzeryarāq ۱. [مجاز] آماده.۲. کسی که سلاح کامل با خود دارد.۳. [مجاز] کسی که وسایل لازم را برای انجام دادن کاری فراهم کرده و کاملاً آماده باشد.
-
تیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مغولی] ‹طیار› tayyār, ti(a)yār ۱. آماده؛ مهیا؛ ساخته.۲. مالش.۳. مالش دادن و لوله ساختن تریاک.〈 تیار کردن: (مصدر لازم) آماده ساختن؛ مهیا کردن.
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jur ۱. گونه؛ نوع.۲. (صفت) [مقابلِ ناجور] دارای نظموترتیب و بسامان.۳. (صفت) دارای هماهنگی یا سازگاری.〈 جور شدن: (مصدر لازم)۱. فراهم و آماده شدن.۲. مرتب و هماهنگ شدن.〈 جور کردن: (مصدر متعدی)۱. فراهم و آماده کردن.۲. مرتب و هماهنگ کردن.
-
متشمر
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] motašammer آمادهشونده برای کاری؛ آماده و مهیا.
-
ساخت کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sāxtkāri ساختهوپرداخته کردن؛ عمل ساختن و آماده کردن چیزی.
-
خودساخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xodsāxte ویژگی کسی که خود را برای کارهای بزرگ ورزیده و آماده ساخته است.
-
عتید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'atid ۱. حاضر و آماده؛ مهیا.۲. جسیم؛ تناور.
-
روبه راه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] ruberāh ۱. منظم و مرتب؛ درست.۲. آماده برای کار؛ آماده؛ مهیا.〈 روبهراه شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. آمادۀ سفر شدن.۲. آمادۀ کار شدن.۳. راست آمدن کار؛ سروسامان یافتن کار.〈 روبهراه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز...
-
آمادگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) 'āmādgāh اداره یا محلی که آنچه برای ارتش از خواربار و پوشاک لازم است در آنجا آماده و فراهم میکنند.
-
کماندو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: commando] (نظامی) komāndo جنگجویی که تعلیمات ویژه را فراگرفته و برای ماموریتهای ویژه و خطرناک آماده شده.