کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساحری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جادوآفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jādu'āfarin آفرینندۀ جادو؛ آفرینندۀ سِحر و ساحری.
-
هاروتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به هاروت، نام فرشتهای) [معرب، مٲخوذ از اوستایی. فارسی] [قدیمی، مجاز] hāruti ۱. ساحر.۲. (حاصل مصدر) ساحری.
-
جادوی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) jādovi ۱. سِحر.۲. ساحری؛ جادوگری.〈 جادوی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سِحر کردن؛ جادو کردن.
-
جادویی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جادو) jāduy(')i ۱. [مجاز] شگفتانگیز: چشمان جادویی.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] ساحری؛ جادوگری: ◻︎ خمار در سر و دستش به خون مشتاقان / خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول (سعدی۲: ۴۸۰).〈 جادویی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سِحر کردن؛ ج...
-
پیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ جوان] pir ۱. کهنسال؛ سالخورده؛ کلانسال.۲. (اسم) (تصوف) مرشد؛ رهبر؛ پیر طریقت.〈 پیر جادو: [قدیمی] آنکه عمر خود را در ساحری گذرانیده؛ جادوگر پیر.〈 پیر خرابات: (تصوف) [قدیمی، مجاز]۱. آنکه خرابات را اداره کند؛ پیر میفروش.۲. ...