(صفت) [مقابلِ جوان] ۱. کهنسال؛ سالخورده؛ کلانسال.
۲. (اسم) (تصوف) مرشد؛ رهبر؛ پیر طریقت.
〈 پیر جادو: [قدیمی] آنکه عمر خود را در ساحری گذرانیده؛ جادوگر پیر.
〈 پیر خرابات: (تصوف) [قدیمی، مجاز]
۱. آنکه خرابات را اداره کند؛ پیر میفروش.
۲. انسان کامل و رهبر؛ مرشد و راهنمای تصوف؛ مرشد کامل که مریدان را به راه فقر و تصوف رهبری کند: ◻︎ به فریادم رس ای پیر خرابات / به یک جرعه جوانم کن که پیرم (حافظ: ۶۶۲)، ◻︎ بندۀ پیر خراباتم که لطفش دائم است / ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست (حافظ: ۱۶۰).
〈 پیر خِرَد: [قدیمی، مجاز] عقل کل؛ فرد کامل؛ مرد دانا و عاقل.
〈 پیر دوتا: [قدیمی] پیری که پشتش خمیده باشد؛ پیر خمیدهپشت.
〈 پیر دومو: ‹پیر دوموی›
۱. پیری که موهایش سفیدوسیاه باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] دنیا.
۳. [قدیمی، مجاز] روز و شب: ◻︎ پیر دومویی که شب و روز توست / روز جوانی ادبآموز توست (نظامی۱: ۴۹).
〈 پیر دهقان:
۱. دهقان پیر؛ دهقان سالخورده.
۲. [قدیمی، مجاز] شراب انگوری کهنه.
〈 پیر دِیر: (تصوف) [قدیمی، مجاز]
۱. راهب پیر.
۲. شیخ و مرشد کامل.
۳. رهبر؛ پیشوا.
۴. شخص بسیارآزموده و باتجربه: ◻︎ مغان را خبر کرد و پیران دیر / ندیدم در آن انجمن روی خیر (سعدی۱: ۱۷۸).
〈 پیر زر: [قدیمی] پیر کهنسال؛ پیر فرتوت.
〈 پیر سالخورد: [مجاز] شراب کهنه.
〈 پیر سالخورده: [مجاز] = پیر سالخورد
〈 پیر طریقت: (تصوف) رهبری که مریدان را به راه فقر و تصوف رهبری کند؛ شیخ؛ مرشد.
〈 پیر کنعان: [مجاز] یعقوب پیغمبر.
〈 پیر کهن: [قدیمی] پیر کهنسال؛ پیر کلانسال؛ سالخورده.
〈 پیر مُغان: [قدیمی، مجاز]
۱. رئیس و بزرگ مُغان.
۲. پیر میکده.
۳. (تصوف) انسان کامل و رهبر روحانی: ◻︎ زآن روز بر دلم در معنی گشوده شد / کز ساکنان درگه پیر مغان شدم (حافظ: ۶۴۴).
〈 پیر میخانه: [قدیمی، مجاز]
۱. پیر میفروش؛ پیر طریقت.
۲. (تصوف) مرشد و راهنما؛ قطب.
〈 پیر میکده: [قدیمی، مجاز] = 〈 پیر میخانه
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.