کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمینکیهانشناسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کیهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gēhān] ‹گیهان› keyhān ۱. جهان؛ روزگار؛ دنیا؛ عالم.۲. (نجوم) مجموع سیارات منظومۀ شمسی.۳. (نجوم) فضایی که ستارگان در آن واقع شدهاند.
-
زمین شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زمینشناسی) za(e)minšenāsi علمی که دربارۀ خلقت زمین و چگونگی طبقات و قسمتهای مختلف آن بحث میکند؛ معرفةالارض؛ ژئولوژی.
-
زمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zamīk] za(e)min ۱. سطحی که در زیر پا قرار دارد: چادرش روی زمین کشیده میشد.۲. (نجوم) سومین سیارۀ منظومۀ شمسی.۳. خشکی مورد تصرف کسی؛ مِلک.۴. محلی برای کشاورزی؛ مزرعه.۵. [قدیمی] سرزمین.〈 زمین فیال: زمینی که برای نخستین بار آن را کا...
-
کیهان خدیو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] keyhānxadiv ۱. پادشاه عالم.۲. پادشاه بزرگ.
-
زمین بوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] za(e)minbus ۱. کسی که برای ادای احترام نسبت به شخص بزرگ به خاک افتد و زمین را بوسه زند.۲. (اسم مصدر) بوسیدن یا گذاشتن صورت بر زمین برای اظهار احترام به کسی؛ زمینبوسی.
-
زمین پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹زمینپیمای› [قدیمی] za(e)minpeymā ۱. آنکه روی زمین حرکت میکند و از جایی به جای دیگر میرود؛ جهانگرد.۲. اندازهگیرندۀ زمین.
-
زمین دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) za(e)mindār ۱. دارای زمین؛ صاحب زمین.۲. مرزبان.
-
زمین سنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) za(e)minsombe = آبدزدک
-
زمین شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زمینشناسی) za(e)minšenās عالم به علم زمینشناسی.
-
زمین گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عامیانه، مجاز] za(e)mingir برجایمانده؛ کسی که بهواسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد.
-
زمین لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) za(e)minlarze = زلزله
-
استخوان شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) 'osto(e)xānšenāsi علمی که دربارۀ استخوانهای بدن بحث میکند؛ استئولوژی.
-
اندرونه شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) [قدیمی] 'andarunešenāsi علم شناخت اعضای درونی بدن؛ علمی که دربارۀ اعضای درونی بدن بحث میکند؛ معرفةالاحشا.
-
انگل شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) 'angalšenāsi علم به احوال موجوداتی که روی پوست یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی میکنند؛ طفیلیشناسی.
-
باستان شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) bāstānšenāsi علمی که دربارۀ اشیای عتیقه، بناهای قدیمی، و آثار باستانی بحث و تحقیق میکند؛ علم به آثار عتیقه و اشیای باستانی؛ آرکئولوژی.