کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمینساختکره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sāxt ۱. ساختهشده.۲. (اسم مصدر) ساختن.۳. (اسم) ساختار.۴. [قدیمی] یراق و زین اسب؛ سازوبرگ.۵. [قدیمی] سلاح جنگ.〈 ساختوپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری؛ بندوبست.〈 ساختوساز:۱. ساخته و آماد...
-
کره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kare مادۀ سفید یا زردرنگی که از تکان دادن سریع شیر یا دوغ و به هم پیوستن ذرات چربی حاصل میشود.
-
کره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kare چرک و کثیفی، بهویژه در دست و پا.
-
کره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرَّة] [قدیمی] karre دفعه؛ مرتبه؛ بار.
-
کره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ko(a)rh کراهت.
-
کره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرَة، جمع: کرات] kore ۱. هرجسم مستدیر؛ گوی: کرۀ زمین.۲. (نجوم) سیاره.
-
کره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) korre بچۀ چهارپا، بهویژه الاغ یا اسب.
-
زمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zamīk] za(e)min ۱. سطحی که در زیر پا قرار دارد: چادرش روی زمین کشیده میشد.۲. (نجوم) سومین سیارۀ منظومۀ شمسی.۳. خشکی مورد تصرف کسی؛ مِلک.۴. محلی برای کشاورزی؛ مزرعه.۵. [قدیمی] سرزمین.〈 زمین فیال: زمینی که برای نخستین بار آن را کا...
-
ساخت کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sāxtkāri ساختهوپرداخته کردن؛ عمل ساختن و آماده کردن چیزی.
-
کرة بعداخری
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] karratanba'da'oxrā دفعهای بعد از دفعۀ دیگر؛ یکبار پس از بار دیگر؛ پیاپی.
-
زمین بوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] za(e)minbus ۱. کسی که برای ادای احترام نسبت به شخص بزرگ به خاک افتد و زمین را بوسه زند.۲. (اسم مصدر) بوسیدن یا گذاشتن صورت بر زمین برای اظهار احترام به کسی؛ زمینبوسی.
-
زمین پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹زمینپیمای› [قدیمی] za(e)minpeymā ۱. آنکه روی زمین حرکت میکند و از جایی به جای دیگر میرود؛ جهانگرد.۲. اندازهگیرندۀ زمین.
-
زمین دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) za(e)mindār ۱. دارای زمین؛ صاحب زمین.۲. مرزبان.
-
زمین سنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) za(e)minsombe = آبدزدک
-
زمین شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زمینشناسی) za(e)minšenās عالم به علم زمینشناسی.