کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرین سپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زرین ترنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zar[r]intoranj ۱. ترنج زرین؛ ترنج که از زر ساخته شده.۲. [مجاز] خورشید.
-
زرین فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zar[r]infām به رنگ زر؛ زردرنگ؛ طلایی.
-
زرین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] zar[r]inkāse ۱. کاسۀ زرین؛ کاسهای که از زر ساخته شده.۲. [مجاز] خورشید.
-
زرین کلاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zar[r]inkolāh ۱. کلاه زرین.۲. کسی که کلاه زردوزیشده بر سر میگذارد.
-
جستوجو در متن
-
سپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: spar] ‹اسپر› separ ۱. آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست میکنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار میدهند: سپر ماشین.۲. آلتی صفحهای از جنس چرم یا فلز که در جنگها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سروسینه استفاده میشود...
-
آهختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'āhextan = آهیختن: ◻︎ چو آهخت خورْ تیغ زرین ز بر / نهان کرد از او ماهِ سیمین سپر (اسدی: ۲۶۲).