کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریشه 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل ریشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) golriše نوعی گل که آن را در گلدان سبدی میکارند و شاخههای آن از شکافهای سبد بیرون میآید و به طرف پایین آویزان میشود و از آنها گلهایی به رنگ زرد یا قهوهای میروید.
-
ریشه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rišedār ۱. هر گیاهی که ریشه دارد.۲. [مجاز] شخص اصیل و نجیب؛ بااصلونسب.
-
ریشه کن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rišekan ۱. آنکه یا آنچه چیزی را از بیخ میکند و نابود میکند.۲. (صفت مفعولی) چیزی که از بیخ کنده شده؛ درختی که از ریشه کنده شده باشد.
-
جستوجو در متن
-
عرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عُروق و اَعْراق] 'erq ۱. ریشه؛ اصل و ریشۀ چیزی.۲. [قدیمی] رگ.
-
بیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bēš] (زیستشناسی) biš گیاهی بسیارسمّی با برگهایی شبیه برگ کاهو یا کاسنی و ریشۀ غدهای سفت که اندرون آن سیاه است؛ هلاهل؛ اجلگیاه.
-
قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) qost ریشۀ گیاهی بیساقه با برگهای پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد، و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد؛ کوشنه؛ قُسطُس.
-
ناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: انیاب] (زیستشناسی) [قدیمی] nāb ۱. دندان نیش که دارای تاج تیز و یک ریشه است و در کنار ثنایا قرار گرفته.۲. عاج.
-
وش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) vaš ۱. (کشاورزی) غوزۀ پنبه.۲. (کشاورزی) پنبه؛ پنبهدانه که در غوزه قرار دارد.۳. [قدیمی] ریشۀ دستار.۴. [قدیمی] نوعی بافتۀ ابریشمی.
-
سوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) sus گیاهی علفی، پایا با شاخههای بلند، گلهای زرد یا کبودرنگ که بلندیش به یک متر میرسد و در ریشۀ آن غدههایی سیاه تولید میشود که دو نوع شیرین و تلخ است و نوع شیرین آن در طب به کار میرود؛ شیرینبیان؛ مهک.
-
سنبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَنابِل و سُنبُلات] sombol ۱. (زیستشناسی) خوشۀ جو یا گندم؛ خوشه.۲. (زیستشناسی) گیاهی از تیرۀ سوسنیها با برگهای دراز و گلهای خوشهای به رنگ بنفش.۳. [مجاز] زلف معشوق.〈 سنبل ختایی: (زیستشناسی) گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معط...
-
پلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پلیم› (زیستشناسی) palam گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران میروید. بلندیش تا یک متر میرسد. برگهایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه. گلهایش سفید یا گلیرنگ. میوهاش سیاهرنگ. میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد. از میوۀ آن مادۀ ملونی به رن...
-
بو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بوییدن) [پهلوی: bōy] ‹بوی› bu ۱. = بوییدن۲. (اسم) آنچه بهوسیلۀ بینی و قوۀ شامه احساس میشود؛ رایحه.۳. (اسم) [مجاز] اثر.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] امید.〈 بو برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] بو گرفتن؛ بوناک شدن.〈 بو بردن: (مصدر لازم)۱. اح...