(بن مضارعِ بوییدن) [پهلوی: bōy] ‹بوی› ۱. = بوییدن
۲. (اسم) آنچه بهوسیلۀ بینی و قوۀ شامه احساس میشود؛ رایحه.
۳. (اسم) [مجاز] اثر.
۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] امید.
〈 بو برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] بو گرفتن؛ بوناک شدن.
〈 بو بردن: (مصدر لازم)
۱. احساس بو کردن.
۲. [قدیمی] اندک اطلاعی از یک امر پنهانی پیدا کردن.
۳. گمان بردن.
۴. پی بردن.
〈 بو دادن: (مصدر متعدی)
۱. بوناک بودن و بو پس دادن.
۲. تف دادن چیزی روی آتش، مثل تف دادن تخم هندوانه و امثال آن.
〈 بو کردن: (مصدر متعدی) بوییدن؛ بو کشیدن؛ استشمام.
〈 بو کشیدن: (مصدر متعدی) بوییدن؛ بو کردن؛ استشمام.
〈 بو گرفتن: (مصدر لازم) بو برداشتن؛ خوشبو یا بدبو شدن؛ بوناک شدن.
〈 بوی کوهی: (زیستشناسی) [قدیمی] گیاهی صحرایی بومی خراسان که از ریشۀ آن نوعی صمغ به دست میآید.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.