کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روز به روز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
امروزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به امروز) 'emruzi ۱. مربوط به امروز.۲. [قدیمی] مطابق معمول زمان؛ باب روز؛ مد روز.
-
فردا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پردا› fardā ۱. روز بعد از امروز.۲. [مجاز] روز قیامت: ◻︎ هم امروز از پشت بارت بیفگن / میفگن به فردا مر این داوری را (ناصرخسرو: ۱۴۲).۳. [مجاز] زمان آینده؛ آینده.〈 فردای قیامت: [مجاز] روز قیامت؛ روز رستاخیز.
-
آبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āpān] ‹اَبان› 'ābān ۱. ماه هشتم از سال خورشیدی ایرانی؛ ماه دوم پاییز؛ آبانماه.۲. فرشتۀ موکل بر آب.۳. [قدیمی] روز دهم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ آبانروز است روز آبان / خرم گردان به آبِ رَز جان (مسعودسعد: ۵۴۶).
-
ماه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: māh] ‹ماج، مانگ› māh ۱. (نجوم) از کرات آسمانی که در هر ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و۴۴ دقیقه یک بار به دور زمین میگردد و از خورشید کسب نور میکند؛ قمر.۲. واحد اندازهگیری زمان برابر با یکدوازدهم سال.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] زیبا.۴. در گاهشماری ...
-
پیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ جوان] pir ۱. کهنسال؛ سالخورده؛ کلانسال.۲. (اسم) (تصوف) مرشد؛ رهبر؛ پیر طریقت.〈 پیر جادو: [قدیمی] آنکه عمر خود را در ساحری گذرانیده؛ جادوگر پیر.〈 پیر خرابات: (تصوف) [قدیمی، مجاز]۱. آنکه خرابات را اداره کند؛ پیر میفروش.۲. ...
-
روزانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روز) ruzāne ۱. [مقابلِ شبانه] مربوط به روز.۲. به اندازۀ یک روز: مصرف روزانه.۳. (قید) در هر روز: روزانه چند لیوان آب میخورید؟.۴. (اسم) [قدیمی] روز.
-
دی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dey ۱. ماه دهم از سال خورشیدی؛ ماه اول زمستان که موسم سختی سرما است.۲. [قدیمی] نام روزهای هشتم و پانزدهم و بیستوسوم هر ماه خورشیدی. Δ چون سه روز از روزهای ماه به نام دی بوده برای امتیاز آنها نام هر روز را به نام روز بعد افزوده روز هشتم ...
-
فروردینگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: farvartīgan] [قدیمی] farvardingān ده روز آخر سال که از روز اشتاد در ماه اسفند شروع و به روز وهشتواش (آخرین روز پنجه) پایان مییابد و زردشتیان در این روز مراسمی به یادبود ارواح درگذشتگان برگزار میکنند.
-
هرمز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: oharmazd] ‹هرمزد، ارمزد، اورمزد› [قدیمی] hormoz ۱. = اهورامزدا۲. (نجوم) سیارۀ مشتری.۳. روز اول از هرماه خورشیدی.۴. روز پنجشنبه. Δ گفتهاند آن روز به ستارۀ مشتری تعلق دارد.
-
آذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āzr ۱. آتش.۲. ماه نهم از سال خورشیدی ایرانی.۳. [قدیمی] روز نهم از نهمین ماه تقویم اوستایی که ایرانیان قدیم در ماه آذر این روز را به خاطر یکی شدن نام ماه و روز جشن میگرفتند؛ آذرروز؛ آذرگان؛ آذرجشن: ◻︎ ای خردمند سرو تابانماه / روز آذر می چ...
-
آذرجشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āzarjašn جشنی که ایرانیان قدیم در روز آذر (نهم) از ماه آذر باستانی به مناسبت توافق نام ماه و روز برپا میکردند و به زیارت آتشکده میرفتند؛ آذرگان.
-
بسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) basā ۱. بس؛ بسیار:◻︎ به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی: ۴۹۴).۲. (قید) احتمال دارد که؛ شاید.
-
آبانگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābāngān جشنی که ایرانیان قدیم در روز آبان از ماه آبان (دهم آبان) به مناسبت یکی شدن نام روز با نام ماه میگرفتند.
-
دی به مهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] deybemehr نام روز پانزدهم از هر ماه خورشیدی که زردشتیان در این روز جشنی برپا میکردند: ◻︎ دیبهمهر است مهربانی کن / از همه چیز مهربانی بِه (مسعودسعد: ۵۴۷).
-
شنبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عبری] [قدیمی] šambad شنبه؛ روز اول هفته: ◻︎ به فال نیک به روز مبارک شنبد / نبیذ گیر و مده روزگار نیک به بد (منوچهری: ۲۱).