کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رساندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹رسانیدن› re(a)sāndan ۱. چیزی یا کسی را به جایی بردن: مرا تا محل کارم رساند.۲. [عامیانه] آگاهی دادن؛ گفتن مطلبی به کسی.۳. چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن؛ متصل کردن دو چیز به یکدیگر: دو سرنخ را به یکدیگر رساند.۴. پرورش دادن؛ پروراندن.۵. [...
-
جستوجو در متن
-
ضرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zerār ضرر زدن؛ زیان رساندن؛ گزند رساندن.
-
استکمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estekmāl به کمال رساندن؛ کامل کردن؛ تمام کردن.
-
اراحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اراحة] ‹اراحه› [قدیمی] 'erāhat راحت رساندن؛ آسایش دادن.
-
گزایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gazāyande در حال گزند رساندن؛ گزاینده.
-
گزایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gazāyeš آزار و گزند رساندن.
-
تعذیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'zib عذاب کردن؛ شکنجه کردن؛ کسی را آزار رساندن.
-
اتمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'etmām ۱. تمام کردن؛ به پایان رساندن.۲. انجام دادن؛ به انجام رساندن.۳. [قدیمی] ازبین بردن؛ هلاک کردن.
-
ضر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضرّ] [قدیمی] zarr ۱. زیان رساندن؛ گزند رساندن.۲. (اسم) [مقابلِ نفع] ضرر؛ زیان.۳. تنگدستی؛ سختی.
-
سپریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹سپردن› [قدیمی] separidan ۱. تمام کردن؛ به انجام رساندن.۲. پایمال کردن.
-
ضربه فنی
فرهنگ فارسی عمید
[عربی. فارسی] (ورزش) zarbefanni در کشتی، رساندن هر دو شانۀ حریف به تشک.
-
اضرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ezrār ضرر رسانیدن؛ زیان رساندن؛ گزند رسانیدن.
-
افاضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: افاضَة] ‹افاضت› 'efāze فیض و بهره رساندن بهویژه از راه سخن گفتن.
-
گذراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹گذرانیدن› gozarāndan ۱. کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن.۲. کاری را به انجام رساندن.