کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رجل] rejāl = رَجل
-
رجال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ راجِل] [قدیمی] rojjāl = راجل
-
واژههای مشابه
-
رجال الغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (تصوف) rejālolqeyb مردان خدا که از نظر مردم دنیا پنهان هستند؛ ابدال؛ مردان صالح.
-
جستوجو در متن
-
ترخان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] tarxān ۱. در دورۀ مغول، لقبی که به بعضی از رجال، درباریان، و شاهزادگان مغول داده میشد و کسی که به این لقب و عنوان میرسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار میشد و هروقت میخواست میتوانست بیاجازه به حضور شاه بر...
-
ارکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رکن] 'arkān ۱. = رکن۲. اصول؛ مبانی.۳. افراد مهم؛ بزرگان.۴. [قدیمی] = 〈 ارکان اربعه〈 ارکان اربعه: [قدیمی] مجموع عناصر اربعه (آب، باد، خاک، و آتش).〈 ارکان حرب: (نظامی) [منسوخ] ستاد ارتش.〈 ارکان دولت: بزرگان و س...
-
جمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jam' ۱. [جمع: جموع] جماعت؛ گروه؛ گروه مردم.۲. (ریاضی) یکی از چهار عمل اصلی حساب که چند عدد را روی هم مینویسند و آنها را به هم میافزایند.۳. (اسم مصدر) قرار دادن دو یا چند چیز در کنار یکدیگر.۴. (اسم مصدر) گرد آوردن؛ فراهم آوردن.۵. (...