کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلیل آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
احتجاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtejāj ۱. دلیل آوردن.۲. [قدیمی، مجاز] جروبحث؛ جدال.
-
بهانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی:vahān] bahāne ۱. عذر؛ دستاویز؛ عذر بیجا.۲. ایراد و بازخواست بیجا.۳. [قدیمی] دلیل؛ سبب؛ علت.〈 بهانه آوردن: (مصدر لازم) برای سرپیچی از کاری عذر آوردن.
-
مژده خواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] moždexāh ۱. کسی که به دلیل آوردن مژده خواهان مژدگانی است.۲. [مجاز] جاسوس.
-
مغالطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مغالطَة] moqālate ۱. یکدیگر را به غلط انداختن.۲. دلیل سست و غلط آوردن.
-
گواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: gukās] ‹گوا› go(a)vāh ۱. آگاه.۲. شاهد.〈 گواه آوردن: (مصدر متعدی)۱. شاهد آوردن.۲. دلیل و حجت آوردن.〈 گواه خواستن: (مصدر متعدی) شاهد خواستن.〈 گواه داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. شاهد داشتن.۲. دلیل و مدرک داشتن.〈 گوا...
-
توجیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوجیه] to[w]jih ۱. آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری.۲. دلیلی که به این منظور آورده میشود.۳. (ادبی) در قافیه، حرکت ماقبل حرف رَوی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دِل و گِل.۴. (ادبی) در بدیع، سخن گفتن به ن...