(اسم، صفت) [پهلوی: gukās] ‹گوا› ۱. آگاه.
۲. شاهد.
〈 گواه آوردن: (مصدر متعدی)
۱. شاهد آوردن.
۲. دلیل و حجت آوردن.
〈 گواه خواستن: (مصدر متعدی) شاهد خواستن.
〈 گواه داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. شاهد داشتن.
۲. دلیل و مدرک داشتن.
〈 گواه طلبیدن: (مصدر متعدی) = 〈 گواه خواستن
〈 گواه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] شاهد قرار دادن؛ گواه گردانیدن.
〈 گواه گردانیدن: (مصدر متعدی) = 〈 گواه آوردن
〈 گواه گرفتن: (مصدر متعدی) کسی را شاهد قرار دادن.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.