کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دق مرگ دقمرگ شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دق الباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] daqqolbāb کوبیدن در؛ کوبه بر در زدن.
-
دق الحصیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] daqqolhasir ۱. بوریاکوبی.۲. (اسم) [مجاز] مهمانی و ولیمهای که در خانۀ نوساز بدهند.
-
جستوجو در متن
-
موت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: مَوت] mo[w]t مرگ.〈 موت ابیض: [قدیمی، مجاز] مرگ طبیعی.〈 موت احمر: [قدیمی، مجاز] کشته شدن؛ آغشته شدن به خون.
-
مرگ ارزانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹مرگارژان، مرگارجان، مرگارزان› [قدیمی] marg[']arzāni محکوم به اعدام؛ سزاوار کشته شدن؛ مستحق مرگ؛ کشتنی.
-
ضیاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zayā' ۱. ضایع شدن؛ تلف شدن؛ تباه شدن.۲. ضایعه.۳. مرگ؛ نابودی.
-
سکته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَکتَة] se(a)kte ۱. (پزشکی) عارضهای ناگهانی به دنبال مسدود شدن رگهای خونرسان قلب یا مغز که با بیهوشی، بیحسی، فلج، و یا مرگ همراه است.۲. درنگ؛ وقفه.۳. (ادبی) در عروض، ناهنجاری اندک و بر هم خوردن وزن شعر.۴. سکوت نابهجا در آواز.&l...
-
ورپریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] varparidan به مرگ ناگهانی از دنیا رفتن؛ جوانمرگ شدن. Δ بیشتر دربارۀ کودکان استعمال میشود.
-
چاره ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čāresāz ۱. چارهسازنده؛ چارهدان؛ چارهگر؛ چارهکننده: ◻︎ نشاید شدن مرگ را چارهساز / در چاره بر کس نکردند باز (نظامی۶: ۱۱۴۶).۲. از صفات باریتعالی۳. [قدیمی] علاجکننده.
-
خفگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (پزشکی) xafegi حالتی که بهواسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی، و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست میدهد و گاه سبب مرگ میشود.
-
غریب مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qaribmarg ویژگی مُردهای که در غربت فوت کرده باشد.〈 غریبمرگ شدن: در غربت و دور از شهر و دیار خود مردن.
-
قیامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قیامة] qiyāmat ۱. برانگیخته شدن پس از مرگ.۲. (اسم) [مجاز] رستاخیز.۳. (اسم) هفتادوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه؛ لااقسم.۴. (صفت) [عامیانه، مجاز] شلوغ.〈 قیامت کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] شور و غوغا کردن؛ هنگامه ...
-
سوختگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) suxtegi ۱. حالت سوخته شدن یا سوخته بودن.۲. (اسم) (پزشکی) آسیب بافت پوست ناشی مواد سوختنی و برحسب وسعت و عمق سوختگی به سه درجه تقسیم میشود که درجۀ سوم شدیدترین و خطرناکترین آن است و عفونت و مرگ را به همراه دارد.
-
داغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dāk] dāq ۱. [عامیانه] بسیارگرم؛ سوزان.۲. [مجاز] جالب؛ هیجانانگیز.۳. (اسم) [مجاز] نشانه.۴. (اسم) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ◻︎ ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب:...
-
انتقال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enteqāl ۱. جابهجا کردن چیزی یا کسی.۲. جابهجا شدن.۳. تغییر کردن محل کار کارمند یا کارگر.۴. سرایت کردن.۵. (جامعهشناسی) منتقل شدن از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر: انتقال از فئودالیسم به سرمایهداری.۶. (ریاضی) تبدیلی که ...